غزل 249 حافظ با مصرع «ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر به باد صبا میگوید میتواند با آوردن خاک خوشبوی راه یار اندوه دل حافظ را از بین ببرد. در ادامه نیز منتظر رسیدن خبری از دوست است؛ با نسیم صبا و نفحاتی که از جانب یار میآید مشام جانش معطر میشود. این غزل یکی دیگر از غزلهایی است که در فاصله بین دوره زمانی سلطنت شاه شجاع و دوری او از شیراز سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 249 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 249 حافظ
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
تفسیر و معنی غزل 249 حافظ
محبوب و معشوقی داری که به خاطر دوری از او روزگار بر تو سخت شده است و روزهایت نفسگیر هستند. مطمئن باش که این روزهای سخت تمام میشود و انتظارها به پایان میرسد. تلخ کامیها جای خود را به خوشی و شادی خواهند داد. صبر و بردباری را پیشه کن و به خدا امیدوار باش.
با آرامش خاطر به کار خود ادامه بده. اگر میخواهی در راه عشق موفق باشی، باید سادهدلی را کنار بگذاری و هشیار و زیرک باشی. هرچند رقیبان تو را آزرده خاطر ساختهاند اما یار تو را از همه آنها بیشتر دوست دارد. آشنایان راه عشق از رسوایی در این راه هراس ندارند، از تنها کسی که میترسی فقط باید خدا باشد و بس.
منتظر رسیدن پیامی از کسی هستی که دوستش داری. به زودی این پیام به دستت خواهد رسید، اما تو انسان بسیار ساده دلی هستی. اگر می خواهی در عشق موفق باشی، بیش از این باید حواس خود را جمع کنی. خیالت از بابت رقیب آسوده باشد. او تو را ترجیح می دهد.
نتیجه تفال شما به غزل 249
- به زودی خبرهای خوشی دریافت می کنید. ملاقات مهمی و تغییر شغل یا مکان در پیش دارید که موجب گشایش بسیار می شود. سفری بسیار پر برکت برای شما در پیش است. از یار خبرهای خوشی دریافت می کنی و به مرادتان می رسید.
- حضرت حافظ در بیت های ششم، نهم و دهم می فرماید: راه و رسم عاشقان ناپختگی و سادگی نمی باشد. برای ما خبری از محبوب چالاک در دل ربایی و تصاحب دل ها بیاور. سال ها سپری گردید که دل من روی شاهد مراد را ندیده است. ای ساقی، آن ساغر روشن روان و آینه مانند را بیاور تا چهره مقصود را در آن مشاهده کنم. لباس فرسوده حافظ ارزشی ندارد. آن را با شراب آغشته کن و حافظ را مست و بیهوش بگردان و پس از آن راوی را با سرمستی و مدهوشی از میان بازار برگردان.
- برای نیت شما جای هیچ گونه نگرانی نمی باشد زیرا به زودی شاهد مقصود را در آغوش خواهید گرفت. کارها بر وفق مرادتان خواهد بود، به شرط آنکه نذر خود را ادا کنید. بدون تردید، نیت شما عملی می گردد. بر خداوند بزرگ توکل کنید.
- بیمار شفا می یابد. سفر را توصیه می کنم. از مسافر خبرهای خوشی می رسد. ۲ فرزند خواهید داشت. از زندگی خوبی برخوردارید و طالع شما در برج سعد می باشد و آینده ای روشن و درخشان خواهد داشت. مبارک است.
تعبیر کامل غزل 249 حافظ
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
ای نسیم صبا، بوی خوشی از خاک راه یار بیاور، اندوه و غم را از دل ببر و مژده رسیدن محبوب را بیاور.
نکتهای روح فزا از دهن دوست بگو
نامهای خوش خبر از عالم اسرار بیار
مطلبی امیدوارکننده در مورد دهان دوست بازگو کن و نامهای که در آن خبر خوش نوشته باشد، از دنیای رازها و ناگفتنیها بیاور.
تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام
شمهای از نفحات نفس یار بیار
ای باد صبا، به خاطر اینکه ذائقه بویایی خودم را از بوی دلانگیز نسیم تو خوشبو کنم، کمی از بوی خوشنفس محبوب را بیاور.
به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز
بی غباری که پدید آید از اغیار بیار
ای صبا، تو را به وفاداریات سوگند میدهم که خاک راه آن یار عزیز را برای من بیاور؛ بدون آنکه در خاطر بیگانگان از حسادت، غبار کدورت بنشیند.
گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب
بهر آسایش این دیده خونبار بیار
به کوری چشم مدعیان و برای آرامش دیدههای گریان و خونبار من، غباری از رهگذر دوست بیاور.
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
سادهلوحی و سادهاندیشی راه و رسم کسانی نیست که در راه دوست جان فدا میکنند. ای باد صبا خبری از نزد آن محبوب زیرک بیاور.
شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده گلزار بیار
ای بلبل، به شکرانه آنکه آزاد و دلشاد هستی، برای مرغانی که اسیر قفساند از گلستان خبری خوش بیاور.
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشوهای زان لب شیرین شکربار بیار
ذائقه روح و جانم از تلخی صبری که در نبودن دوست کردم به تلخی گرایید، سخنانی با ناز و عشوه از آن لبهای شیرین برایم بیاور و بازگو کن.
روزگاریست که دل چهره مقصود ندید
ساقیا آن قدح آینه کردار بیار
دیر زمانی است که چشم دلم رخ خواستنی خود را ندیده است. ای ساقی ظرف شراب زلال همچون آینه را پیش بیاور.
دلق حافظ به چه ارزد به میاش رنگین کن
وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار
خرقه زاهدانه حافظ ارزشی ندارد. آن را با شراب رنگ کن و سپس به حالت مستی و از خود بی خبری در بازار گردانیده و بیاور تا آبرویی برای او نماند.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 249 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.