غزل 266 حافظ با مصرع «دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ میگوید راضی به رضای خدا باش. به درگاه خداوند متعال دعا و نیایش کن تا شاید سرنوشت به میل خودت برگردد. در ابیات نخستین حافظ از کسانی یاد میکند که ریاکار و دورو هستند و در عشق ثابتقدم نیستند. این غزل به زاهدان ریایی انتقاد دارد و به خاطر مقابله با آنها تقوا و پرهیزکاری را فدای جامه زیبارویان میکند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 266 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 266 حافظ
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
تفسیر و معنی غزل 266 حافظ
عشقی را در دل داری و بیقرار و ناآرام محبوبی سنگدل هستی که گاهی خودت نیز از وصال ناامید میشوی. این را بدان که زندگی بدون عشق یعنی زندگی پوچ و خالی، خداوند از روی لطف موهبت عشق را به انسان بخشیده است. انسان نمیتواند از سرنوشتی که خداوند برایش مقدر کرده، بگریزد به همین خاطر باید به قضا و قدر الهی رضایت داشته باشد.
دوستان خود را آزمایش کن تا ببینی صداقت در رفتار و کردارشان چقدر است. با کسانی که ادعای دوستی و محبت دارند معاشرت نکن. به آنچه داری قانع باش و زیادهطلبی را رها کن. غرور و خودخواهی را از خود دور کن و خالصانه به درگاه خداوند برو.
سری سودایی و دلی بیقرار و ناآرام داری. خیال عشقی را در سر می پرورانی که امید وصال از آن نداری. خود را به دست تقدیر بسپار که انسان را توان گریز از سرنوشت نیست. به آنچه خداوند برای تو حکم فرموده راضی باش که صلاح تو مسلما در آن است.
نتیجه تفال شما به غزل 266
- حضرت حافظ در بیت های چهارم، پنجم و نهم می فرماید: بنیاد عشق الهی بر اراده اوست و فرشته از موهبت اختیار برخوردار نمی باشد. تنها بر اساس نهاد نیکی که خداوند در او آفریده، رفتار می کند و از عشق چیزی در نمی یابد. پس پیمانه محبت را بخواه و شراب عشق را که مانند گلاب خوشبو است، با خاک وجود آدمی مخلوط کن.
- بنده آن سخنانم که آتش کلمات موجب ذوق و شوق میشود اما بندگی آن کلمات را که در هم نشینی موجب سردی می شود، قبول ندارم. در لباس مرگ من، ساغر باده را بگذار تا صبح قیامت که مژدگان به صحرای محشر درآیند، ترس روز قیامت را به کمک شراب از خود دور کنم.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- این نیت به سرانجام می رسد اما دارای رقیبان سرسخت هستید و طرف مقابل هم نیرنگ باز است. اما چون شما قلبی مهربان و با صفا داری و دعای خیر پدر و مادر را به همراه دارید، صد در صد نیت شما در این مورد برآورده می شود.
- همین هفته به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید و نذر خود را ادا کنید. کار شما آنقدر پیچیده و مشکل نیست. بلکه نیاز به بردباری و شکیبایی دارد. در این هفته مقدمات کار مهمی فراهم می گردد که تحولی اساسی در زندگی شما بوجود می آید. از معامله ای سودی. از شغلی بهره ای. از نوزادی و مسافرتی لذت فراوان نصیب شما و خانواده خواهد شد.
- هرکس نان قلب خود را می خورد. پس شما از این ناراحتی رهایی می یابید و روزگار بر وفق مرادتان خواهد شد. ولی به پدر یا همسر خود بگویید از آن کسی که سخت به دنبال کارش هستید، دستگیری کند که مستجاب الدعوه می باشد. اگر می خواهید شما یا فرزند یا اقوامتان در کنکور یا مسابقه علمی پیروز شوند، سوره مبارکه الاعراف آیه ۱۰ تا ۲۴ را با حضور قلب و معنی در ۱۰ شب متوالی بخوانید.
تعبیر کامل غزل 266 حافظ
دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز
یار زیباروی لولیصفت، شوقآفرین، که به دروغ وعده میدهد و عاشقکش و نیرنگباز است؛ دلم را از فضای سینه گریزانده و آواره کرده است.
فدای پیرهن چاک ماه رویان باد
هزار جامه تقوی و خرقه پرهیز
هزار جامه پرهیزکاری و لباس پارسایی فدای چاک پیراهن زیبارویان باد.
خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
نقش خال تو را با خود به دل خاک میبرم تا از خال مشکین تو گور من خوشبو شود.
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
بنیاد عشق الهی بر خواست و گزینش است و فرشته اختیار ندارد و از عشق چیزی در نمییابد. ای ساقی، پیمانه محبت را بخواه و شراب عشق را که مانند گلاب خوشبوست با خاک وجود آدمی بیامیز.
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر
به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
در جامه مرگ من ساغری شراب بنه تا در صبح روز رستاخیز که مردگان به صحرای محشر آیند، هراس روز رستاخیر را به یاری باده از خود دور کنم.
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
تنگدست و دلریش به آستان تو روی آوردم، مرحمتی کن که جز دوستداری تو هیچ وسیله و بهانهای برای حصول مراد خود ندارم.
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
بشتاب که آوازدهنده غیبی، در میکده دیشب به من گفت که به هرچه میرسد خشنود باش و به قضای الهی گردن بنه.
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
هیچچیز عاشق صادق را از معشوق جدا نمیکند. ای حافظ، اگر تو به جانان نرسیدهای، هستی و خودپرستی تو حجاب راهست، این پرده خودی را بدر تا به دوست پیوندی.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 266 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.