غزل سوم حافظ با مصرع «اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که اگر محبوب زیبارو به خواسته دلم سربگذارد، تمام دنیا را تقدیم او میکنم؛ در ادامه از علاقهاش به شهر خویش سخن میگوید. در انتهای غزل به نصیحتپذیر بودن و خوشباشی توصیه میکند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 3 حافظ را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل سوم حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
تفسیر و معنی غزل 3 حافظ
زندگی را بر خود سخت نگیر و با آسودگی خاطر آن را پیش ببر. به نعمتهایی که خداوند در اختیار تو قرار داده راضی و خوشنود باش و در زندگی خود هیچگاه حریص و طمعکار نباش زیرا حرص و آز سرانجامی جز رسوایی و بدنامی ندارد.
از مشورت با بزرگان و افراد با تجربه غافل نباش و از کمک آنان بهره بگیر. به قول و وعدهای که دادی عمل کن. کار ناتمامت را نیمه کاره رها مکن و از تمام کردن آن هراسی نداشته باش. هدف خوبی داری، آن را پیگیری کن. هرچه در این راه رنج ببری، ارزش دارد.
برای رسیدن به مراد دل حاضری بزرگترین فداکاری ها و سخت ترین کارها را انجام دهی ولی بدان آنچه برای یار انجام می دهی تنها رفع نیاز خود توست و او از ابراز عشق تو بی نیاز است، پس منتظر جبران از سوی او نباش. گرچه محاسن یار تو را از خود بی خود و بی قرار کرده است اما باید حد و حدود خود را رعایت نمایی و از انگشت نما کردن خود و او بپرهیزی و تلخی سخنان او را با شیرینی عشقش بر خود هموار سازی.
به نصیحت بزرگان توجه داشته باش و به جای آنکه خود را با حل معمای زندگی آزار دهی از زندگیت لذت ببر که راز حکمت را جز خدا کسی نمی داند.
نتیجه تفال شما به غزل 3 حافظ
- آنقدر به او وابسته شده ای که آرام و قرار نداری. او سخت تو را به خود مجذوب کرده به اندازه ای که حاضری تمام هستی خود را دراختیارش بگذاری.
- سعی کن از چیزهایی که در اختیار داری، بهره مند شوی زیرا دنیا ارزش این همه جوش و خروش و ناراحتی را ندارد.
- هدف خوبی داری. پیگیری آن به سود شماست، به شرط آنکه درایت و کیاست را از دست ندهی.
- چه بسیار کسانی که در اندیشه او هستند ولی برنده اصلی شما هستید. اگر صبر و درایت پیشه کنی، زیرا اگر چنین نکنی چون ماجرای یوسف و زلیخا، رسوای خاص و عام می شوی.
- اگر او به شما بدی می کند، قصد امتحان شما را دارد، چون او نیز دلش برای شما در جوش و خروش می باشد ولی در تردید است.
- سوره مبارکه حمد را ۵۰ بار بخوان، موفق می شوی.
- اگر سفر کرده ای دارید، سفر کرده حالش بسیار خوب است. اگر نیت شما بیمار است، بیمار شفا می یابد. خبر بدی خواهی شنید. اگر نیت شما خرید و فروش است، فروش نافع است و خرید فعلا صلاح نیست. اگر نیت شما ازدواج و یا طلاق است، ازدواج زود بوده ولی طلاق عملی می گردد. اگر نذری کرده اید، فوری آن را ادا کنید. خوابی را دیده اید یا خواهید دید (تا آخر هفته خواهید دید)، برای کسی تعریف مکن.
- خیلی آدم ملایم و مهربانی هستی ولی متاسفانه زود رنج و با نمک. پندی به شما می دهم: “میانه روی در زندگی از نشانه های پرهیزکاران است و کسی که اندرز را بپذیرد، از رسوایی مصون خواهد ماند.”
- همه تو را دوست دارند زیرا به همه کمک می کنی ولی اگر منَت می گذاری. از این کار دست بردار چون همگان به حسن نیت شما ایمان دارند.
- سفری در پیش داری که نافع است و پولی به دست می آوری و به زودی هدیه ای دوست داشتنی دریافت می کنید.
- زمان یک عامل فرضی خیالی است که وجودش وابستگی به ما دارد. پس این شما هستید که زمان را باید بسازید. حرکت کنید و نترسید تا شاهد موفقیت را در آغوش گیرید.
تفسیر کامل غزل 3 حافظ
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
اگر دلبر زیبای شیرازی از ما دلجویی کند و مهربانی نماید، دو شهر بزرگ سمرقند و بخارا را بر خال مشکینش نثار میکنم.
ترکان شیراز زیبا رو بودند و به همین دلیل حافظ معشوق را به آنان تشبیه کرده است. حافظ مفتون زیبارویان ترک اعم از شیرازی و غیرشیرازی است. در غزل ۸۲ ما مطلع «آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت» میگوید:«آن ترک پریچهره که دوش از بر ما رفت / آیا چه خطا دید که از راه خطا رفت» و یا در غزل ۱۴۵ با مطلع «چه مستیست ندانم که رو به ما آورد» بیت:«به تنگ چشمی آن ترک لشگری نازم / که حمله بر من درویش یک قبا آورد» را میآورد.
خال هندو: چون هندیها خال سیاه داشتند، این عبارت به کار رفته است و «هندو» بهطور کلی گاه به جای واژه سیاه از هر چیزی بکار میرود.
اینکه به خال هندو میبخشد و نه به خود او، به دلیل مبالغه در احترام بوده است، یعنی ارزش معشوق بسیار بالاتر از اینهاست و این همه یک پیشکش کوچک است.
سمرقند و بخارا دو شهر مجاور هستند که در آن زمان بزرگترین شهرهای سغد بودند. اولی مرکز سیاسی و دومی مرکز دینی به شمار میرفت.
برای این بیت جوابیه توسط صائب تبریزی و محمدحسین شهریار نیز سروده شده است.
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
ای ساقی بادهی بازمانده در شیشه را به من بده چرا که حتی در بهشت نیز مانند آب رکن آباد و گلگشت مصلا را پیدا نمیکنی.
برخی از اهل ادب گمان میکنند «می باقی» یعنی می بقابخش و جاودانگیآور؛ در حالیکه اگر باقی صفت از فعل بقا بود باید به شکل «مُبقی» به کار میرفت ولی میبینیم که چنین نیست و همان معنای «باقیماندهی می» برای آن مناسب است.
آب رکن آباد نهری معروف در نزدیکی شیراز که احداث آن را به رکن الدوله دیلمی در سال ۳۳۸ هجری نسبت دادهاند.
آب رکنآباد یا رکناباد نهر معروفی در شیراز و از محلهای مورد علاقه حافظ است که در غزلیات دیگر به عنوان مثال «ز رکنآباد ما صد لوحش الله / که عمر خضر میبخشد زلالش» در غزل ۲۷۹ با مطلع «خوشا شیراز و وضع بیمثالش» نیز اشاراتی به آن دارد.
گلگشت به معنای جای پر از گل و سبزه است و گلگشت مصلا تفرجگاهی در شیراز است. محل دفن حافظ نیز در همین گلگشت است.
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
فریاد که این زیبایان سرودگوی، دلیر در دلبری، شیرینحرکات و غوغاگر در شهر، صبر و شکیبایی را از دلها ربودند؛ همانگونه کهترکان در مهمانی پادشاه ترکستان دست به تاراج و یغمای اسباب خوان میزدند.
لولی را علامه دهخدا همان «کولی» معنا کرده است. حافظ با بیت «دلم رمیده لولی وشیست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز» در غزل ۲۶۶ با مطلع «دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز» از لولیان یاد میکند.
خرمشاهی خوان یغما را کنایه از سفره کریمان میداند که میگسترانند و همه مردم را بر آن دعوت میکنند. خطیب رهبر در شرح «چنان که ترکان خوان یغما را بردند» مینویسد: در یکی از قبایل ترک رسم بوده است که در ضیافت پادشاه پس از تناول غذا، میهمانان اجازه داشتند که اسباب زرینه و سیمینه خوان (سفره) را به یغما ببرند.
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
حسن جانان که در کمال است، از عشقورزی ناقص و توصیف نارسای ما بینیاز است. چنان که چهره دلفریب را احتیاجی به اسباب آرایش نیست و خود به خود زیبا است.
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
چون زیبایی یوسف برخلاف دیگر صاحبان جمال هرروز در افزایش بود، یقین کردم که زلیخا نمیتواند در برابر حسن یوسف پرهیز و خودداری کند و رازش از پرده بیرون خواهد افتاد.
هرچه حسن بیشتر باشد، شیفتگی و بیقراری عاشق افزونتر است.
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را
چه ناسزا گویی و چه لعنت فرستی، من برای تو دعای خیر میکنم. جواب تلخ بر لب شکرین شیرین (تو)، زیبا و زیبنده است.
دوست داشتن دشنام و نفرین معشوق از سنت شاعران قدیم ایران است و این از شدت عشق است.
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پیر دانا را
ای عزیز من، پند و اندرز را در زندگی به کار بگیر چرا که جوانان خوشبخت پند و نصیحت فرد آگاه را از جان خود نیز بیشتر دوست دارند و آن را با جان و دل میشنوند.
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
از مطرب و شراب سخن بگو و راز روزگاران را هرگز جستجو مکن؛ چراکه تاکنون کسی با حکمت و دانش از این سخن پوشیده پرده برنداشته است و در آینده نیز کسی نمیتواند این راز را بفهمد.
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را
ای حافظ، ترانه عاشقی سرودی و مروارید سورخ کردی و به رشته کشیدی. بیا به شادی بخوان که فلک گردنبند پروین را به صله نثار سخن منظوم تو میکند.
دُر سفتن در حقیقت سوراخ کردن مروارید و به رشته کشیدن است و در اینجا کنایه از سخن نیک سرودن است.
عِقد ثریا اضافه تشبیهی است چون شکل ثریا یا همان پروین با هفت ستاره روشن خود به عِقد یا گردنبند تشبیه شده است.
گوهر افشاندن و نثار دُر و گوهر در شعر حافظ از جمله «گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد / عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند» در غزل ۱۹۳ با مطلع «در نظربازی ما بیخبران حیرانند» تکرار میشود.
در متن فوق، تعبیر فال حافظ با بهره گرفتن از شرح جلالی و معنی ابیات با کمک دیوان حافظ شرح دکتر خلیل خطیب رهبر و حافظنامه بهاءالدین خرمشاهی نوشته شده بود
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل سوم حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.
دیدگاه (1)