غزل 310 حافظ با مصرع «مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در زمانی که شاه شجاع در تبریز به عیش و نوش مشغول بوده و پس از رسیدن خبری از او و احتمالا در پاسخ نامه و خبر سروده شده است. حافظ با مخاطب قرار دادن پرنده خوشیمن که پیامی خجسته آورده و ضمن خیرمقدم گفتن به او، میپرسد که از دوست چه خبر داری؟ او کجاست؟ در ادامه برای سلامت کاروان ممدوح دعای خیر میکند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 310 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 310 حافظ
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام
زلف دلدار چو زنار همیفرماید
برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام
مرغ روحم که همیزد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام
چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام
تفسیر و معنی غزل 310 حافظ
بخت و اقبال به تو رو کرده است. خبری غیرمنتظره به تو میرسد که زندگیات را از اینرو به آنرو خواهد کرد. بر همه رقیبان پیروز میشوی و جایگاهی خاص پیدا میکنی. از موقعیتهای به دست آمده، کاملاً استفاده کن تا همای سعادت را بر دوش خود احساس کنی.
صبر داشته باش و با دوستان و آشنایان مهربانی نما. به زیردستان ترحم آور تا خداوند نیز به تو رحم کند. عشقی که در سر داری، ابدی است و مهر و صفا تا همیشه میان شما برقرار خواهد شد.
شانس و اقبال به شما روی کرده، به زودی اخباری به دستتان می رسد که مدتهاست منتظر شنیدن آن هستید. شما بر دشمنان و رقبای خود فائق خواهید آمد و به آرزوی دیرینه خود دست پیدا خواهید کرد. محبت بین شما و او را پایانی نیست و تا همیشه در خانه ای مملو از مهر و صفا زندگی خواهید کرد.
نتیجه تفال شما به غزل 310
- حضرت حافظ در بیت های هشتم و نهم می فرماید: گل، ناز پروردگی و خود نمایی را از اندازه بیشتر کرد. از روی بخشش چهره ات را نشان بده تا او شرمسار شود. زیرا سرو می بالد و ناز می کند و خوب نیست که تو قامت استوار خود را نمایان نسازی. اگر حافظ میل به ابروی تو دارد، در واقع لایق و شایسته این کار است زیرا اهل رمز و کلام جایش در گوشه محراب می باشد.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- بخت و اقبال شما بسیار خوبست. از این پس سعادت یار شماست و دوران سختی و ناراحتی پایان پذیرفت. خبری خوش در راه می باشد. شاهین کامیابی قصد نشستن بر خانه شما را دارد. مبادا با بی احتیاطی، عجله و عدم توجه آن را به پرواز درآورید. زیرا این نیت موجب می شود از غم و اندوه رها شوید و کار شما رونق پیدا کند بطوری که حسودان چشم دیدن شما را نخواهند داشت.
- خبر خوشی دریافت می کنید. بیمار تا دو ماه دیگر شفا می یابد. قرض ادا می شود. مسکن و کار بر وفق مراد خواهد بود. ملاقات مهمی و مسافرت خیری در پیش می باشد. پس نگرانی شما در مورد مسافرتان بی مورد می باشد. نذر خود را ادا کنید.
- پرپر شدن گل قصاص دلبستگی قبلی اوست. وقتی از ساحل آشوب زده زندگی دیگران می گذری، سعی کن کمتر به کف ها چشم بدوزی بلکه باید صافی دریا را تماشا کنی.
- قلب شما به زیبایی تمام گلهاست. خوشا به حال کسی که برایش قلبتان می تپد. همواره خدا یار شماست. نگران نباشید.
تعبیر کامل غزل 310 حافظ
مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام
ای پرنده خوشقدم و خوشخبر آفرین بر تو، خوش آمدی! آمدنت به خیر، چه خبری آوردی؟ دوست کجاست؟ راه رسیدن به او کدام است؟
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
پروردگارا، لطف و عنایت دیرینه تو پشتیبان و راهنمای این کاروان باد که از اثر او دشمن به دام افتاد و معشوق به خواسته دل ما شد.
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
داستان من و محبوبم انتهایی ندارد، چرا که هرچه ازلی و قدیم باشد برای آن پایانی نخواهد بود.
گل ز حد برد تنعم نفسی رخ بنما
سرو مینازد و خوش نیست خدا را بخرام
یک لحظه خودت را نشان بده، زیرا گل سرخ، ناز و بینیازی را به منتهای حد خود رسانیده و سرو در چمن به خود مینازد، خدا را خوش نمیآید، تو خرامیدن و جلوهگری را آغاز کن. یعنی گل رز و سرو، چون تو را ندیدهاند ناز و خرامش میکنند.
زلف دلدار چو زنار همیفرماید
برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام
هنگامی که گیسوی بلند دلبر، امر به بستن کمربند زردشتیان میدهد، ای شیخ دست از سرم بردار که پوشیدن خرقه زهد بر پیکر ما حرام و نارواست.
مرغ روحم که همیزد ز سر سدره صفیر
عاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام
پرنده روح و روان من که روی شاخه درخت سدره، آزادانه در حال آوازهخوانی بود، در آخر دانه خال تو او را به دام عشق خود گرفتار کرد یعنی به هوای خال تو به زمین آمد.
سدره یا سدرة المنتهی نام درختی در آسمان هفتم است که در سوره نجم هم از آن یاد شده است.
چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد
من لَهُ یَقتُلُ داءٌ دَنَفٌ کیفَ ینام
چشم بیمار من شایستگی خوابیدن را ندارد. کسی که درد دائمی مزمن او را از پای درمی آورد، چگونه میتواند بخوابد؟
تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم
ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام
تو بر من که دوست بیریای تو هستم رحم نخواهی کرد و من این مطلب را که شارح دعوای من است در اینجا گفتم. حال این تو و این هم گردش ایام که صحت ادعای مرا ثابت خواهد کرد.
حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید
جای در گوشه محراب کنند اهل کلام
اگر حافظ به ابروان تو مایل شد، شایستگی آن را دارد، چرا که مدرسین کلام خدا در گوشهای از مسجد مینشینند و به درس و بحث میپردازند.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 310 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.