غزل 315 حافظ با مصرع «به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که نشانی از پافشاری عقیدتی شاعر بر خط مشی زندگانی خود در برابر مخالفین دارد که در آن به ادامه مستی خود تأکید میورزد. حافظ ابتدا معشوق را مخاطب قرار داده و میگوید عاشق تو بودن چه سود و نفعی برای من داشته بجز آنکه دین و دانش را باختهام، با وجود اینکه غم عشقت عمرم را بر باد داده، اما هنوز به تو وفادارم. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 315 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 315 حافظ
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق
که در هوای رخت چون به مهر پیوستم
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت
که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم
تفسیر و معنی غزل 315 حافظ
به عهدی که با دیگران بستی، وفادار و پایبند هستی و این خود بهترین آزمون برای سنجش صداقت و ایمان توست. عمر خویش را در راه عشق صرف کردهای و هرچند سود و عوایدی از عشق به تو نرسیده است، از عشق دست برنداشتهای.
طعنه و کنایه و حتی نصیحت دیگران برای ترک خط مشی و رفتارت در تو اثر نداشته است با این حال فکر میکنی او قدر تو را نمیداند؛ اگر از محبوب بیاعتنایی دیدی، دلخور مباش، ناز و رویگردانی خصوصیت معشوق است هرچند فردی مهربان و دلنواز باشد. اگرچه امروز حال و روزت چندان مناسب نیست اما در آینده به سعادت و خوشبختی میرسی. صبر داشته باش و امید خود را از دست مده.
تلاش بسیار در راه عشق نموده ای و عمر خود را صرف آن کرده ای. هنوز هم به عهد خود پایبندی و طعنه ها و سرزنشهای دیگران در تو بی اثر است. با این حال فکر می کنی هنوز آنچه را که لیاقت اوست انجام نداده ای. نگران نباش تو تلاشت را کرده ای و حتما نتیجه مطلوب را خواهی گرفت.
نتیجه تفال شما به غزل 315
- از اینکه شما به عهد و پیمان خود وفا می کنید و به امور معنوی توجه کافی دارید، بسیار عالی است ولی مشاهده می کنید که ریاکاران از شما جلوترند. ناراحت نباشید بالاخره آنها رسوا می شوند و شما موفق تر گام برخواهید داشت.
- این نیت هنوز مقدماتش فراهم نمی باشد و بسیار بجاست که از آن صرف نظر کنید چون فعلاً اجرای آن به زیان و ضرر خانواده شماست. پس بهتر است دنبال فرصت مناسب تر و بهتری باشی.
- حضرت حافظ در بیت های اول، دوم و چهارم می فرماید: غیر از اینکه دین و دانش از دستم رفت، بگو ببینم از عشق چه فایده ای برد. اگر چه خرمن عمر مرا، غم تو به باد داد و از غمت نابود شدم، اما به حق خاک پای عزیزت عهد را نشکستم و عشق تو را ترک نکردم. شراب بده دیر، زمانی است که من به آسودگی بساط عشرت و شادی را در جایی پهن نکرده ام. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- از این فکر خارج شوید و برای خود سرگرمی بوجود آورید. وسواس و تردید را رها سازید. به جای آن از اراده و اندیشه خود بهره بگیرید. یکی از آشنایان نزدیک، گرفتاری شدیدی دارد که شما می توانید به او کمک کنید و او منتظر محبت شما می باشد. او را یاری دهید.
- هفته آینده خواب می بینید که کنار حوض یا دریا مشغول استحمام هستید، تعبیرش سکون، پاکی، آرامش، تولد دوباره، شادی، عشق، انرژی و رونق در زندگی خانوادگی شما خواهد بود.
- رنگ آبی نفتی یا لیمویی را برایتان پیشنهاد می کنم زیرا این رنگ واقعیت، ماهیت و خلاقیت شما را بیشتر نمایان می سازد. شما را مورد توجه همگان قرار خواهد داد و میل به مدیریت و آرزوهای آینده شما را بهتر جلوه گر می سازد. از طریق موبایل و اینترنت خبری خوش دریافت می کنید.
تعبیر کامل غزل 315 حافظ
به غیر از آن که بشد دین و دانش از دستم
بیا بگو که ز عشقت چه طرف بربستم
بیا و به من بگو که بجز آنکه رشته دین و دانش از دستم بیرون رفت، از عشق تو چه بهره دیگری بُردم؟
اگر چه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
هرچند غم عشق تو خرمن زندگانی مرا به باد فنا داد، به خاک پای گرامیات قسم میخورم که پیمان وفاداری خودم را نشکستم و هنوز عاشقم.
چو ذره گر چه حقیرم ببین به دولت عشق
که در هوای رخت چون به مهر پیوستم
هرچند مانند گرد و غبار ناچیز و بیمقدارم، نگاه کن که در اشتیاق رسیدن به روی تو، با کمک نیروی عشق چگونه به خورشید رسیدم.
بیار باده که عمریست تا من از سر امن
به کنج عافیت از بهر عیش ننشستم
جام شراب را پیش آور که مدتهاست با آسودگی در گوشه سلامت برای خوشگذرانی ننشستم.
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحتگو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم
ای اندرزگو، اگر صاحب عقل و هوش هستی، بیهوده سخن خود را زیر پا مینداز و ارزش سخنت را از بین مبر؛ چرا که من مست هستم و گوشم به نصیحتت بدهکار نیست.
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
چطور میتوانم در پیش روی دوست سرِ خود را از شرمساری بلند کنم درحالیکه خدمتی شایسته از دستم برنیامده است.
بسوخت حافظ و آن یار دلنواز نگفت
که مرهمی بفرستم که خاطرش خستم
جان حافظ در آتش غم یار سوخت و آن دوست که داعیه دلنوازی دارد، حتی به فکر این نیفتاد که بگوید: حال که دل او را آزرده و سوزانیدهام، مرهمی هم برایش بفرستم.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 315 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.