غزل 361 حافظ با مصرع «آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که محبوب به شاعر ستم کرده و با غرور او را نادیده گرفته است، با این حال حافظ خاکبوس و عذرخواه است چراکه حافظ عاشقی نیست که به محض ستم کردن یار، از او ناله کند و همیشه غلام اوست. این غزل در زمان شاه شجاع، در بزرگداشت خواجه جلال الدین تورانشاه وزیر سروده شده و به نام او ختم میشود ولی روی سخن آن با شاه شجاع است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 361 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 361 حافظ
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم
بستهام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم
صوفی صومعه عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود
آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم
خوشم آمد که سحر خسرو خاور میگفت
با همه پادشهی بنده تورانشاهم
تفسیر و معنی غزل 361 حافظ
انسانی شکیبا و مردمدار هستی، در زندگی بسیار از خودگذشتگی کردهای، هرچند که خیلیها به تو جفا کرده و جواب خوبی تو را با بدی دادهاند اما باز هم به درستی خط مشی زندگیات پایبند و معتقد هستی. خوبیها و حسنهای تو زبانزد مردم است.
با این حال نگران آینده هستی، اضطراب و نگرانی را از خود دور کن زیرا نگرانی تو بیمورد است، با تلاش به مال و ثروت زیادی میرسی اما فراموش مکن از یاد خدا غافل نشوی و به خاطر ذرهذره چیزهایی که خدا به تو داده، شاکر نعمات پروردگار باش. به رویه سابق ادامه بده، آه مکش و افسوس مخور که بهترینها در انتظار توست.
انسانی صبور و شکیبا هستی و با وجود بی مهریهایی که از یار دیده ای همچنان به او وفاداری، اما همیشه درمورد آینده نگرانی. نگرانی تو بی مورد است، زیرا خدا تو را در همه حال یاری خواهد کرد همچنین تمایل قلبی او به تو کارها را آسان تر خواهد نمود.
نتیجه تفال شما به غزل 361
- حضرت حافظ در بیت های هفتم و هشتم می فرماید: برخیز و با این خاکسار به میخانه روی آور تا در آن جمع بنگری که مقامی بس والا می باشد. بی خبر او سرمست بر من گذر کردی ولی به حافظ توجهی نکردی. بنابراین باعث تاسف من می باشد اگر راه جگر سوزم در دامن جامه زیبایی تو بیفتد. آن را به آتش کشد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- شما با چنین هدف بزرگ و قابل قبولی نباید تردید و دودلی را به خود راه دهید بلکه همراه با تلاش و توکل بر خداوند گام بردارید و از رنج و ناراحتی های آن ناامید نشوید. بلکه با تمام توان در جلب رضایت او کوشش کنید. این نیت عملی است و طالع شما در برج سعد می باشد. به زودی شاهین اقبال بر بام خانه شما خواهد نشست و جای هیچ گونه نگرانی و اضطراب نیست.
- شما بسیار مهربان و شکیبا می باشید. از این که با دشمنان خود از راه حیله و کینه وارد نمی شوید بلکه با رفتار خوب و پسندیده ای به آنها می فهمانید، بسیار خوبست و خداوند در کارها به شما کمک می کند. موفقیت شما را پیشاپیش تبریک می گویم.
- در ۱۰ شب آینده خوابی خواهید دید که در کنار دریا یا دریاچه ای هستید. تعبیرش این است که در کنار فرد عاقلی هستید که او قادر است شما را پاک و زندگی خوبی برایتان بوجود آورد. انشاءالله هر چه زودتر آنچه می خواهید به دست خواهید آورد. نذر خود را ادا کنید. مسافرت و خرید و فروش و ازدواج سود آور است.
- رنگ سفید یا آبی آسمانی بر زیبایی و وقار و متانت شما خواهد افزود و احساس شما را شکوفا می کند.
تعبیر کامل غزل 361 حافظ
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک میبوسم و عذر قدمش میخواهم
از آن کسی که به شیوه ستمگری، مرا چون خاک راه پایمال کرد، عذر قدم خواسته و به خاک درگاهش بوسه میزنم.
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم
من کسی نیستم که از ستم تو ناله کنم، هرگز مباد؛ من بنده و چاکری هستم که به تو اعتقاد داشته و بقای دولت تو را میخواهم.
بستهام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم
رشته امید دور و دراز من به حلقه زلف تو بسته است. مبادا که زلفت دست تمنای مرا از خود کوتاه کرده و مرا نومید گرداند.
ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم
من به سان ذرهای از خاک در کوی و محله تو جا خوش کردهام. ای دوست، از آن میترسم که بادی مرا از اینجا ببرد.
پیر میخانه سحر جام جهان بینم داد
و اندر آن آینه از حسن تو کرد آگاهم
سحرگاهان، پیر میخانه پیمانه شرابی مانند جام جهانبین به من داد و در زلال آینهسان آن، جمال زیبای تو را به من نمایاند.
صوفی صومعه عالم قدسم لیکن
حالیا دیر مغان است حوالتگاهم
من صوفی عبادتگاه عالم مجردات هستم که در حال حاضر مرا به صومعه زردشتیان جای برات دادهاند.
با من راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
برخیز و با من گدای سرراهنشین به میخانه بیا تا بنگری که در آن جمعیت چه جاه و مقامی دارم.
مست بگذشتی و از حافظت اندیشه نبود
آه اگر دامن حسن تو بگیرد آهم
مست و بیخبر بر من گذشتی و به حافظ خود نیندیشیدی، افسوس اگر آتش آه من به دامن حسن تو بگیرد.
خوشم آمد که سحر خسرو خاور میگفت
با همه پادشهی بنده تورانشاهم
خوشحال شدم که سحرگاهان خورشید هنگام طلوع میگفت: با اینکه پادشاهی بر جهان را دارم، بنده تورانشاه هستم.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 361 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.