غزل 407 حافظ با مصرع «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که در بیت اول آسمان به مزرعه سبز تشبیه شده و هلال ماه نو به داس که در درو به کار میبرند. مشاهده این تصویر در ذهن شاعر زمان برداشت کاشته خودش را یادآور شده است. این غزل در سالهای پایانی عمر شاعر سروده شده است. شارحان برای آن معانی عرفانی بسیار بیان نمودهاند و از عبارات و کنایاتش نمادهای مختلف برداشت کردهاند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 407 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 407 حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
تفسیر و معنی غزل 407 حافظ
زندگی فرصتی محدود است که خداوند در اختیار انسان قرار داده تا برای خویش توشهای فراهم آورد، هرکسی باید به فکر عاقبت کار خویش بوده و برای فصل درو کردن تا وقت هست چیزی بکارد. همیشه انسان به آنچه که میخواهد نمیرسد، پس ناامید مباش. هرچه کردهای، نتیجه آن را در آینده خواهی دید.
خودپسندی را رها کن و عاقلانه بیندیش. از شکستهای گذشته پند و عبرت بگیر و آنها را چراغ راه آینده بساز. دوران خوشی هم مانند روزگار رنج و مصیبت در گذر است؛ مغرور نباش. سعی کن توشهای برای آخرتت فراهم کنی و ریاکاری و عبادت کردن برای فریب مردم را کنار بگذار.
زندگی و جهان نشانه کوچکی از عظمت الهی است و عمر فرصتی است کوتاه که خدا در اختیار انسان ها قرار داده است. به فکر عاقبت خود نیز باش و توشه ای برای زمان محاسبه فراهم بیاور. گرچه کمی دیر شده ولی از رحمت و عفو الهی نومید مشو و به جهان و زر و زیور فانی آن تکیه مکن تا خداوند یاری ات فرماید.
نتیجه تفال شما به غزل 407
- حضرت حافظ در بیت های چهارم و ششم می فرماید: بر ستاره اقبال که شب هنگام دزدی می کند، اعتماد نداشته باش که این درد، زیر دست، ماهر تاج کاووس و کمربند شاهی کیخسرو را ربوده است و زندگی آنها را در هم پیچید.
- چشم بد از خال سیاه و زیبای تو دور باشد که در میدان شطرنج، زیبا با پیاده بازی کردی و بر ماه و خورشید که شهسواران آسمان می باشند، پیشی گرفتی و مسابقه را بردی. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- باید این حقیقت را بپذیرد که از ناامیدی و نق زدن کاری ساخته نیست. خداوند چنان شما را خلق کرده که هر عضو شما، میلون ها ارزش دارد، پس آنها بیهوده نیستند و شما از جهت وجودی، ثروت بزرگی دارید. تنها اراده و تلاش می خواهد تا از مواهب خداوند بهره بگیرید. پس بر خداوند بزرگ توکل کنید.
- شما گوهری ناشناخته هستید که بسیار ارزشمند است. پس خود را چون روباه شل ندانید. تمام چشم ها منتظر اقدامات مهم شماست.
- این نیت با کوشش، علاقه و اراده انجام می گیرد. مقدمات کار را فراهم سازید و از امکانات استفاده کنید تا موفق شوید.
- بر سه فرد رحم کنید: عزیزی که خوار شده، ثروتمندی که فقیر گشته و دانشمندی که میان جاهلان گمنام مانده است.
- از نق زدن های او ناراحت نشوید زیرا این در سرشت اوست. ضمناً خلق و خوی بچگانه دارد. شما باید وی را تحمل کنید. چاره ای نیست. به قول معروف از ماست که بر ماست.
- به موبایل، اینترنت و گردش علاقه دارید. به زودی پیک خوش خبری مژده ای از طریق اینترنت خواهد داد.
تعبیر کامل غزل 407 حافظ
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
کشتزار سبز سپهر گردون و ماه نو را که مانند داس آن را در مینوردید دیدم و به یاد کشتزار عمل خود و فصل برداشت کردن محصولات آن افتادم.
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
به بخت خود گفتم: تو به خواب رفتی و خورشید سر زد و وقت نماز گذشت؛ گفت: با وجود این نومید از سبقت رحمت الهی بر غضب او مباش.
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
اگر بتوانی مانند حضرت عیسی، بیآلایش و وارسته به آسمان صعود کنی، از روشنایی و فروغ تو صد پرتو و بازتاب نور به خورشید میرسد.
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
بر ستاره شبگرد طالع خودت اعتماد مکن زیرا این طرار چابکدست تاج از سر کیکاوس و کمربند از کمر کیخسرو ربوده است.
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
گوشواره طلای جواهرنشان هر چند گوش را سنگین و گرانبها مینمایاند در مقابل آن را به ثقل سامعه هم مبتلا میکند؛ و تو ای گوش سنگین، این اندرز را بشنو که دوره خوشبختی و نعمت در گذر است.
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
از خال صورت تو چشم بد به دور باد که در عرصه شطرنج زیبایی، این خال سرباز پیادهای را به حرکت درآورد که در نتیجه شرط بازی را از ماه و خورشید برد.
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
به آسمان بگو این همه به بزرگی خود مناز و مبال که از دیدگاه عشق خرمن ماه یک جو و خوشه پروین دو جو بیشتر نمیارزد.
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
آتش تعبد و دورویی خرمن دین را خواهد سوزانید. حافظ این خرقه پشمینه را که علامت زهد و ریاست، دور بینداز و برو.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 407 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.