غزل پنجاه و دوم حافظ با مصرع «روزگاریست که سودای بتان دین من است» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ از فقر و نداری خود احساس رضایت میکند و نشاط دل غمزده خود را معامله با زیبارویان و تماشای آنها میداند. او اشاره میکند که علاقهاش به ممدوح باعث شده مردم او را تحسین کنند. این غزل در مدح شاه شجاع و در زمانی سروده شده است که رقابت به نزدیکی دربار او در ضمیر باطن حافظ و رقیب او شیخ علی کلاه شدت داشته است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 52 حافظ را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل پنجاه و دوم حافظ
روزگاریاست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
تفسیر و معنی غزل 52 حافظ
به نظر میرسد که به شدت خسته شدهای. صبر و بردباری تو تمام شده و بسیار کلافهای. شاید این حالات باعث دل شکستگی تو نیز گردد. مراقب باش در این شرایط دیگران را نرنجانی. برای رسیدن به مقصود و هدفی که داری تلاش، کوشش و فداکاری لازم است. فقر و بیپولی تو را تحت فشار قرار داده است.
مراد دل تو همان ثروت است که برای رسیدن به آن دست به هر کاری میزنی. نگران نباش روزی خواهد رسید که همه از دیدن تو در موقعیت مالی جدید انگشت به دهان میمانند. پس با تلاش روز افزون، به خداوند متعال تکیه داشته باش و امید خود را از دست مده.
تنها دلخوشی تو در زندگی عشقی است که در سر داری و هرچه به آن بیشتر می اندیشی بیشتر لذت می بری. اما بدان که برای وصال به این عشق لازم است مرتبه و موقعیتت را بالا ببری تا هم شأن او شوی و وقتی به وصال او نائل شوی کامیابی و موفقیت فراوان خواهی یافت و زندگیت مورد تحسین همگان واقع می شود.
نتیجه تفال شما به غزل 52 حافظ
- خود را سخت گرفتار این نیت کرده ای، بطوریکه گریزی از آن نداری، درحالیکه باید توکل بر خدا کنی و امید به خدا داشته باشی، زیرا در این راه باید رنج های فراوانی را تحمل کنی و سختی های زیادی را به جان بخری. اگر قادر هستی، وارد شو وگرنه منصرف شوید.
- حضرت حافظ در بیت ششم می فرماید: پروردگار این قبله گاه جای تفرج و گردشگاه کدام محبوبی است که تیغهای برنده خارهای راهش نز این عاشق برگ گل و نسرین می باشد.
- حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- انسانی عاطفی، مهربان، دلسوز، آگاه، مدیر ولی زود رنج و عصبانی هستید. بطوریکه که برای خود از کاهی، کوهی می سازی. زندگی را برای خود و اطرافیان سخت مگیر و آنها را ناراحت مکن. همه تو را دوست دارند اما شما بسیار پر توقع می باشد.
- اگر دوست داری این نیت انجام گیرد، باید ایثار کنی زیرا تلاش و کوشش همراه با فکر و اندیشه، نردبان پیروزی است.
- چیزی گم کرده اید. به زودی از آن خبری می رسد. مسافرت را توصیه نمی کنم ولی خرید بسیار به موقع و فروش عادی می باشد. ازدواج فعلا برای شما زود است. مسافر شما موقعیت خوبی دارد. جای نگرانی نمی باشد. اتفاقی در زندگی شما روی داده که سخت ناراحت هستید. درد دل خود را با همه کس در میان نگذارید که مردم یکرنگ نیستند. شخصی به شما نارو زده و دل شما را خون کرده. او آدم زیاد بدی نیست و این کارش عمدی نبوده بلکه از روی جهل و نادانی مرتکب شده است. بخشش میوه ای شیرین دارد.
- علاقه شما به زندگی باید بیشتر باشد. مواظب اطراف خود باشید که درکمین شما هستند. عده ای به زندگی شما حسادت می ورزند و دلیلش پیشرفت شما می باشد. پس کوشش و تلاش خود را زیادتر کن که به موفقیت نزدیک میشوی.
- بگو مگوهای فراوان، موجب دلسردی می شود. هدیه ای برایش بخرید و دل او را به دست آوری. در امور علمی، موفقیت از آن شماست.
تعبیر کامل غزل 52 حافظ
روزگاریاست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
مدتی است که سودای محبوبان عادت من شده، یعنی خیلی زمان است که عشقورزی به جوانان پیشه من شده است و غم این کار یعنی غمِ عشق ورزیدن به جوانان سبب نشاط دلِ غمزده من است. یعنی غم عشق اینها را خوردن سبب سرور و وجد دلِ محزون من است.
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
برای دیدن روی تو چشم جانبین لازم است و چشم جهانبین من شایستگی این کار را ندارد. حاصل این که برای مشاهده ارواح، چشم باید توانا و قادر باشد. چشم من که فقط اجسام را میبیند، پس آن شایستگی که برای دیدن «رویِ، چون جانِ» تو لازم است. او ندارد.
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
یار من باش که زینت و زیور فلک و زمان، از زوی، چون ماهِ تو و از اشکِ، چون پروین من است. یعنی در زینت دادن عالم هر دومان مناسبت داریم.
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
از وقتی که عشق تو مرا سخن گفتن تعلیم داد، یعنی در ادای کلام استادم شد، وردِ زبان مردم، مدح و ستودن من است.
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
خدایا، دولت فقر به من ببخش، زیرا که این کرامتِ فقر سبب جاه و جلال و عظمت من است. مراد از فقر اینجا فقر حقیقی است که حضرتِ صدرِ نبوت بدان فخر کرده است نه فقر ظاهری که افلاسِ بی فایده است. چون مفلسان زمانه که از نیافتن چیز افلاس میکشند.
این است که خواجه میفرماید: یارب به من فقری که انبیا و اولیا اختیار کردهاند ارزانی فرما که سبب حشمت من همان فقر است.
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
به واعظ شحنهشناس بگو این همه به من بزرگی مفروش زیرا دلِ مسکین من منزل پادشاه است و همان شحنهای که تو به وجود او میبالی. غلامی است از غلامان آن شاه یعنی اگر واعظ با شحنه آشنا است ما با پادشاه آشناییم.
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
یارب آن کعبه مراد، تماشاگه کیست که خارِ مغیلانِ راهش برایم گل و نسرین است. یعنی عجبا آن جانان به که عرض جمال میکند که رقبا و اغیارش برایم گل و گلشن است.
حاصل کلام: آن جانان که کعبه مقصود است. نظرگه و تماشاگه کیست. آن چنان مقصودی که مغیلان فراق و هجرانش و یا مغیلان غموم و همومش برایم گل و نسرین است.
حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
ای حافظ از حشمت و عظمت پرویز قصه مخوان. یعنی بزرگی و حشمت او را به تفصیل شرح مده و بیان مکن، زیرا لب او جرعه کش جانان شیرین من است. یعنی جرعهکش و در ردیف خدمتکارانش است. یعنی تا قصص و حکایت و شرح حال جانان من است. داستانهای آنان را مخوان که کسی گوش نمیکند. زیرا حشمت و عظمتی که این دارد او ندارد. پس حکایاتش هم عظیم است
- مراد از پرویز: خسرو پرویز پسر هرمز و نوه نوشیروان است.
- خسرو شیرین: مراد از خسرو در این بیت مطلقا پادشاه است و شیرین به معنی لذیذ و زیبا.
پس خسرو شیرین، یعنی پادشاه زیبا که کنایه از جانان است.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل پنجاه و دو حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.