غزل 114 حافظ با مصرع «همای اوج سعادت به دام ما افتد» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ میگوید اگر معشوق بر من گذر کند، همای سعادت یا همان مرغ بخت و اقبال نیک را به دست میآورم. در ادامه از خیالات خود در وصال لب و زلف یار سخن میگوید و اینکه نباید ناامید بود. این غزل عاشقانه در کمال بلاغت بیان شده و هر خوانندهای را که در کار شعر و شاعری دست داشته باشد به تحسین وامیدارد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 114 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 114 حافظ
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
تفسیر و معنی غزل 114 حافظ
پرنده خوشبختی بالای سرت پرواز میکند؛ این موقعیتی است که آسان به دست هرکسی نمیآید و اکنون به تو روی آورده، پس قدر موقعیت فعلیات را بدان. درخواست خود را با صدای بلند فریاد بزن تا شاید کسی صدایت را بشنود و به مقصد دلخواهت برسی. چنانچه فال را به نیت رسیدن به جاه و مقامی زدهای؛ بدان که آن روز بسیار نزدیک است و تو به مقامی که در ذهنت پروراندهای دست پیدا خواهی کرد. امید چراغ راه توست.
همای سعادت در انتظار شماست. بیش از این او را معطل مکن زیرا به هر کسی چنین موقعیتی روی نمی کند ولی بدان که در این راه رقیبان بسیاری وجود دارند پس تو باید با سعی و تلاش چندین برابر رقیبان را از صحنه بیرون کنی تا بتوانی به مقصود خود برسی. هرگز ناامید مشو که امید چراغ راه توست.
نتیجه تفال شما به غزل 114
- ویژگی های شما عبارت اند از: صبور، با ادب، عدم توجه به ظاهر، بی نظم، با اخلاق، مهربان، بموقع خرج کن، رفیق باز، اهل گردش، اهل میهمانی، اهل خواب، اهل معامله، جذاب، مجلس گرم کن، فهیم و دانا.
- حضرت حافظ در بیت های پنجم، ششم و هفتم می فرماید: آنگاه که جانم فدای جانان شد، امید داشتم که با دادن جان، یک قطره از زلال چشمه نوشین لبت به کام من برسد ولی نرسید. صورت خیال گیسوی تو با من به سخن آمد و گفت جان را واسطه رسیدن به زلال لب من نکن که چندان اعتباری ندارد و از این گونه صید بسی در دام ماست.از این در، با ناامیدی نرو. فالی بزن شاید که قرعه دولت به نام تو و ما افتد.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- مدت ها گرفتار غم و اندوه بودید و راه نجاتی برای خود نمی دیدید. به شما مژده می دهم که این نیت حتماً و بدون تردید عملی است و جای نگرانی نمی باشد. زیرا همای سعادت بر بام خانه شما نشسته. مواظب باشید رقیبان در کمین هستند. آن را پرواز ندهید.
- آینده ای بسیار درخشان در پیش دارید. توجه داشته باشید که به دیگران کمک کنید و به پدر و مادر توجه خاص مبذول دارید. ملاقات مهمی خواهید داشت و ثروت و مقامی به زودی به دست می آورید. بیمار شفا می یابد. قرض حتماً ادا می شود. مسافرت موفقیت آمیز خواهد شد. خرید و فروش سود دارد. همسرتان موفق می شود. مسافرتان وضعش عالی خواهد شد. کسی راز تو را باید بداند که قادر باشد مشکلی حل کند یا به قول معروف، از این رو به آن رویت کند و گره از کار بگشاید وگرنه با شنیدن آن راز، گستاخ می شود. پس خوددار باشید. اگر بزرگی به کام شیر است، خطر کن و آن را دریاب. نترس. هراس بردار مرگ است.
- در مورد تغذیه متاسفانه توجه کافی ندارید. از طریق اینترنت اطلاعاتی مفید دریافت می کنید که تصورش را نمی کردید.
تعبیر کامل غزل 114 حافظ
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
اگر تو از جایگاه ما و نزدیک ما عبور کنی، همای خوشبختی نیز از اوج آسمان سعادت پایین آمده و خودش به دام ما میافتد. هما پرنده سعادت است که بر سر هرکسی بنشیند، او را خوشبخت خواهد کرد.
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
اگر از چهره تو، پرتویی به روی جام شراب ما بیفتد، من همچون حباب، از شادمانی کلاه خود را به آسمان خواهم انداخت. مصراع اول اشاره به حبابهای سطح شراب در موقع جوشش رسیدن دارد.
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
در آن شب که ماه آرزوهایم از افق طلوع کند و رخساره در آسمان بنماید، آیا میشود که پرتویی از نورش به بام ما افتد؟ اینکه پرتوی ماه از بام کسی دیده شود، نشان بلند بودن بخت و اقبال است.
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
وقتی که باد با آن شدت و مقام نمیتواند به بارگاه و جایگاه تو راه یابد، چگونه منِ کمترین میتوانم اجازه و فرصت سلام کردنی داشته باشم؟
چو جان فدای لبش شد خیال میبستم
که قطرهای ز زلالش به کام ما افتد
زمانی که جانم فدای لب محبوب شد با خودم گمان میکردم و خیال خام میپختم که قطرهای از آب گوارای لب او به دهان من افتاده و مرا سیراب سازد.
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکار فراوان به دام ما افتد
نقش و خیال گیسوی تو در ضمیر من به من گفت که جانت را وسیلهای برای وصال قرار مده، یعنی برای رسیدن به وصال ما از جان خودت دست نکش زیرا که این کار بیفایده است و بسیاری همچون تو شکار دام ما شده است اما به وصال نرسیده است.
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به نام ما افتد
حافظ در این بیت خودش را مخاطب قرار میدهد: با ناامیدی از درگاه محبوب دور نشو و تفألی به خیر بزن، شاید که قرعه بخت و اقبال به نام ما درآید.
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
هر زمانی که حافظ از خاک کوی تو سخنی کوتاه بگوید، بوی خوشی از بوستان جانش به مشام ما میرسد. این بیت مبالغه است در خوشبو بودن عطر خاک کوی یار که از کلام حافظ نیز برمیخیزد.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 114 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.
دیدگاه (1)