ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 494 حافظ: ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

غزل 494 حافظ با مصرع «ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر می‌گوید ای دل من، اگر از فرورفتگی چانه یار بیرون بیایی، به هرجا که بروی، خیلی زود با پشیمانی از آنجا خارج خواهی شد. اگر به سخن عقل گوش کنی، تو را مثل آدم از باغ بهشت می‌رانند. این غزل در زمان شروع سلطنت شاه زین العابدین جوان سروده شده و شاعر چاه زنخدان زین العابدین را بهتر از سیاه چاله شاه یحیی می‌داند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 494 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 494 حافظ

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

هر جا که روی زود پشیمان به درآیی

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش

آدم صفت از روضه رضوان به درآیی

شاید که به آبی فلکت دست نگیرد

گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی

جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

باشد که چو خورشید درخشان به درآیی

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت

کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی

در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد

وقت است که همچون مه تابان به درآیی

بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی

تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو

بازآید و از کلبه احزان به درآیی

تفسیر و معنی غزل 494 حافظ

با عجله تصمیم گرفتن در کارها باعث ندامت و پشیمانی تو خواهد شد، پس از عجله در تصمیم‌گیری بپرهیز. اگر قصد انجام کاری را کرده‌ای، اندکی صبر کن، روزی دلت برای جایگاه امروزت تنگ خواهد شد، موقعیت فعلی‌ات هم چندان بد نیست.

به سخنان هرکسی گوش فرا نده. سخنان افراد مختلف را با دقت سبک و سنگین کن و در نهایت بهترین را برگزین. غمگین و ناامید نباش. به مراد و مطلوب خود می‌رسی اگر با احتیاط و عاقلانه رفتار کنی. دعای صبحگاهان را فراموش مکن.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

قصد آغاز کاری جدید را داری که هیچ به صلاح تو نیست و اگر آن را آغاز کنی جز پشیمانی سودی نخواهد بخشید. در همین کار فعلی خود می توانی با تلاش بیشتر به موفقیت های بزرگی برسی، چون برای تو جای ترقی و پیشرفت هست اما برای رسیدن به هدف عجله نکن و با صبر و حوصله پیش برو.

نتیجه تفال شما به غزل 494

  • حضرت حافظ در بیت های اول، دوم و آخر می فرماید: ای دل اگر از چاه زنخدان جانان خارج شوی و صفای آنجا را ترک کنی، به هر جا داخل شوی، پشیمان می شوی. هوشیار و عاقل باش که اگر به وسوسه نفس گوش کنی، مانند حضرت آدم از باغ بهشت اخراج خواهی شد.
  • ای حافظ نگران نباش که آن یوسف زیبا روی و ماه رخسار باز می گردد و تو از خانه غم ها مانند حضرت یعقوب (ع) بیرون خواهی آمد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • نگران آن مسافر عزیز نباش که به زودی خبرهای بسیار خوشایندی از او دریافت می کنید. کار او به کمال و خوبی پایان یافته است. زمان خوشی و شادی به زودی خواهد رسید.
  • اگر در فکر کسی یا چیزی هستید، باید کمی صبر و حوصله داشته باشید و گرفتاری های راه آن را تحمل کنی تا شاهد مقصود را در آغوش گیرید. به زودی کامیابی و پیروزی از آن شما خواهد شد، به شرط آنکه دقت، سرعت عمل و توکل بر خدا همگام شما باشد. چون هر کاری باید مقدماتش فراهم گردد.
  • پدر یا مادر یا همسر شما قصد کاری را دارد و فکر می کند در حالی که طرف مقابل قصد کلاه برداری و فریب دارد. بهتر است هوشیار باشید و او را از آن کار منصرف کنید.
  • شما همیشه سعی دارید که حالت جوانی خود را حفظ کنید. پس حتماً به محیط های باز و روستاها و شهرهای تمیز سفر کنید. از همسری خوب و زندگی بر رونق مراد برخورداری مانند گل های بهاری پر نشاط. از رنگ های نقره ای و نارنجی بهره بگیرید. در مکان هایی که غم و اندوه وجود دارد، توقف طولانی نداشته باشید که با روحیه شما سازگاری ندارد. هر چه با نشاط تر باشید، عمر بیشتری خواهید داشت.

تعبیر کامل غزل 494 حافظ

ای دل گر از آن چاه زنخدان به درآیی

هر جا که روی زود پشیمان به درآیی

ای دل، اگر از چاه زیر چانه آن محبوب بیرون بیایی، هر جای دیگر که بروی به‌سرعت پشیمان شده بازمی‌گردی.

هش دار که گر وسوسه عقل کنی گوش

آدم صفت از روضه رضوان به درآیی

به هوش باش که اگر به حرف‌های اغواگرانه عقل گوش فرا دهی، مثل آدم ابوالبشر از باغ بهشت رانده می‌شوی.

شاید که به آبی فلکت دست نگیرد

گر تشنه لب از چشمه حیوان به درآیی

اگر به چشمه آب حیات دست یافتی اما از آن ننوشیدی، شایسته است که روزگار با جرعه آبی تو را یاری و سیراب نکند.

جان می‌دهم از حسرت دیدار تو چون صبح

باشد که چو خورشید درخشان به درآیی

در آرزوی اینکه همچون خورشید عالمتاب از افق آسمان سر برآوری، مانند بامداد در آرزوی دیدن رویت از دست می‌روم.

چندان چو صبا بر تو گمارم دم همت

کز غنچه چو گل خرم و خندان به درآیی

مانند باد صبا آنقدر توجه باطنی و نیایش کرده در تو بدمم تا مانند گل، شاد و خندان از تنگنای غنچه بیرون بیایی.

در تیره شب هجر تو جانم به لب آمد

وقت است که همچون مه تابان به درآیی

در شب سیاه فراق تو جانم به لب رسیده است، وقت آن است که مانند ماه تابان سر برآوری.

بر رهگذرت بسته‌ام از دیده دو صد جوی

تا بو که تو چون سرو خرامان به درآیی

جویبار‌های بسیار از اشک چشم بر سر راه تو جاری ساخته‌ام به امید اینکه مانند سرو خرامان به کنار جوی آب درآمده، در کنار من جای بگیری.

حافظ مکن اندیشه که آن یوسف مه رو

بازآید و از کلبه احزان به درآیی

ای حافظ، اندیشه بد به دل راه مده که آن یوسف زیباروی عاقبت برمی‌گردد و تو از کلبه احزان بیرون خواهی آمد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 494 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *