ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 139 حافظ: رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

غزل 139 حافظ با مصرع «رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در این شعر برای نرم کردن دل محبوب از بیچارگی خود سخن می‌گوید که بر سر راه یار نشسته اما یار بر او گذر نکرده است و با وجودی که حافظ انتظار صد لطف از جانب دوست داشته، حتی یک نگاه شامل حالش نشده است. این غزل زمانی که با سخن‌چینی حسودان و تنگ‌نظران مورد خشم و غضب شاه شجاع قرار گرفته بود، سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 139 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 139 حافظ

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار

کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت

وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایت است

کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

تفسیر و معنی غزل 139 حافظ

تحمل سختی و دشواری در راه رسیدن به مقصود، قانون این دنیاست. اگر قرار بود که هرکسی به راحتی به هدف خودش برسد دنیا گلستان می‌شد. این را بدان که پس از هر سختی، آسانی قرار دارد و هر شکست سکویی به سمت پیروز شدن است. تکیه کلام‌های ندارم و نمی‌توانم را از خود دور کن و تلاشت را دو برابر بنما تا به هدفت برسی.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

خداوند فرصتی بسیار نیکو در اختیار تو قرار داده بود که به هر دلیل آن را از دست دادی و اکنون غصه آن را می خوری و همه کسانی هم که تو را می شناسند بابت فرصت از دست رفته تو را سرزنش می کنند. با این حال بهتر است مایوس نشوی و از راه خود باز نگردی که همیشه فرصت جبران هست.

نتیجه تفال شما به غزل 139

  • ویژگی های شما عبارت اند از: خوشگذران، انسان شناس، جذاب و دلربا، خیرخواه، رفیق دوست، با سلیقه، راستگو، با وفا، افراطی، خوش رو، مادی گرا، پر جنب و جوش، زرنگ، پولساز، شاد، اهل مسافرت و میهمانی رفتن، ناقلا، وسواسی، لجباز و با اراده.
  • بارها تلاش و فعالیت نموده اید اما موفق نشده اید ولی خوشبختانه نا امید نشده اید. همین امید و اراده قوی موجب پیشرفت شما خواهد شد. اگر با توکل بر خدا و با استفاده از اراده، علاقه و تلاش قدری بر سرعت عمل خود بیفزائید، موفق خواهید شد ولی اگر از این نیت فعلاً صرف نظر کنی، به مراتب بهتر است.
  • حضرت حافظ در بیت های اول، دوم و چهارم می فرماید: رو به راه جانان کردم و به آستانه اش به خاک افتادم ولی او به من توجه ای نکرد و صد گونه لطف از او داشتم در حالی که او یک نظر هم به من نکرد. اشک سیل آسای ما، نقش دشمنی را از دل او پاک نکرد زیرا در دل سنگ خارا، دانه باران اثری ندارد. دیشب ماهی دریا و مرغ هوا از ناله من آرام نگرفت. بنگر که آن محبوب گستاخ با شنیدن ناله های من سر از بالین هم بر نداشت و بیدار نشد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • آینده بسیار نیکویی خواهی داشت. دست از تردید و دودلی بردار و با اراده عمل کن. مسافر در حال تحویل و تحول است، بدین جهت فرصت ندارد. کسی سر شما کلاه گذاشته، به زودی رسوا می شود. قرض را با توکل بر خدا پرداخت کنید. تغییر شغل مناسب و خوب می باشد اما در این موقعیت خرید و فروش و طلاق را توصیه نمی کنم.
  • امکانات انجام این نیت فراهم می شود. زندانی آزاد می گردد و به مسافرتی مهم و مفید و سازنده خواهید رفت. امام علی (ع) می فرمایند: “اندیشه نیمی از خرد است” پس آدم عاقل فرصت نیک را به بخت نیک تبدیل می کند.

تعبیر کامل غزل 139 حافظ

رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد

صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

چهره خود را بر مسیری که می‌رفت گذاشتم، ولی او از کنار من عبور نکرد. من چشم امید به لطف و مهربانی زیادی از سوی او داشتم، اما یک نگاه مهرآمیز به من نینداخت.

سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد

در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد

سیلاب اشک ما، کینه و دشمنی را از دل او پاک نکرد. زیرا یک قطره باران اثری در سنگ خارا نمی‌کند.

یا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار

کز تیر آه گوشه نشینان حذر نکرد

خداوندا، تو خود آن جوان بی‌پروا را حفظ کن، زیرا که او از تیر آه عاشقان خلوت‌نشین خود، پرهیز نکرد.

ماهی و مرغ دوش ز افغان من نخفت

وان شوخ دیده بین که سر از خواب برنکرد

دیشب ناله و زاری من باعث شد که ماهی دریا و مرغ آسمان بطور کلی یعنی همه موجودات زنده نتوانند بخوابند، اما ببین که دلبر گستاخ چشم ما، حتى بیدار نشد.

می‌خواستم که میرمش اندر قدم چو شمع

او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

می‌خواستم که همچون شمعی در جلوی پای محبوب جان خودم را فدا کنم، اما او حتی مانند نسیم سحرگاهی از کنار ما نگذشت.

جانا کدام سنگ‌دل بی‌کفایت است

کو پیش زخم تیغ تو جان را سپر نکرد

ای جانان من، به من بگو که کدام سنگین دل نالایقی وجود دارد که پیش ضربه شمشیر عشق تو، جان خود را سپر نکند؟ یعنی همگان عاشق تو هستند.

کلک زبان بریده حافظ در انجمن

با کس نگفت راز تو تا ترک سر نکرد

قلم خاموش حافظ راز تو را تا زمانی که سرش جدا نشد، در هیچ مجلسی، بازگو نکرد. این بیت ایهام دارد. در یک معنی یعنی زمانی که نوک قلمم را چیدم تا بهتر بنویسد؛ کاری که در قدیم برای آغاز نوشتن در آماده کردن قلم انجام می‌دادند. معنی دوم یعنی وقتی راز تو را گفتم که دست از جان شستم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 139 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *