غزل 140 حافظ با مصرع «دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ گلایهمندی از رفتن به مسافرت شاه شجاع و قهر او و خداحافظی نکردن و بی اعتنایی شاه را بیان میکند. او از دلبری که دلدادگان خویش را یاد نکرده و بی یاد رفیقان ترک آنها کرده، شکوه میکند. دلیل این کار را یا بخت بد خود و یا بیمعرفتی یار میداند. یار آنقدر سنگدل است که حتی به گریههای حافظ نیز توجه ندارد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 140 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 140 حافظ
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
تفسیر و معنی غزل 140 حافظ
راه دور و درازی برای رسیدن به هدفت در پیش داری. از دیگران انتظار کمک داشتی ولی درخواست تو را رد کردند پس بهتر است همیشه به عزم و اراده خودت تکیه کنی تا بتوانی راه چارهای پیدا کنی. قطعاً با توکل به خدا و اعتماد به خود می توانی به هدفهای والایت دست پیدا کنی. اگر از دیگران بیتوجهی دیدی، دلخور نشو و گلایه نکن، زیرا در آنها اثری ندارد.
اتفاقی در زندگیت روی داده که تو را به شدت غمگین و ناراحت ساخته. از بخت و طالع خود گله مندی. اتفاقی است که افتاده و حسرت آن را خوردن بی فایده است. اما بدان که هیچ کس به فردای خود واقف نیست و هر آنچه خدا بخواهد اتفاق خواهد افتاد. پس به او توکل کن. با توانایی هایی که خودت هم از آن باخبری و در وجودت نهفته است، زندگیت را دوباره بساز که فردایت روشن است.
نتیجه تفال شما به غزل 140
- حضرت حافظ در بیت چهارم و پنجم به شما در مورد این نیت یاد آوری می کند: گفتم شاید با گریه و زاری، دل محبوب را به سر رحم بیاورم اما خیال باطلی بود. چون قطرات باران به سنگ سخت اثر نکرد. اگرچه بال و پر دل از غم شکسته شد اما با وجود این خیال خام، عاشقی را از سر بیرون نکرد.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- این نیت دارای رنج و ناراحتی یکطرفه می باشد که جز فرسایش روح، نتیجه ای ندارد اما اگر واقعاً مایل به انجام آن از صمیم قلب هستید، با استادی ماهر مشاوره کن و راهنمایی بخواه. سرعت عمل، دقت، علاقه و اراده را همراه ساز و با توکل به خدای یگانه و زیارت یکی از مشاهد متبرکه و ادای نذر خود، انشاءالله انجام می گیرد.
- ویژگی های شما عبارت اند از: نرم و ظریف کار، قدرت طلب، پشتکار دار، حساس و رویایی، روشنفکر، عاقل و دانا، اهل کشف، حس ششم قوی، رفیق دوست، زیبا پسند، مودب، متین، اهل بیرون از خانه، پر اولاد، دنباله رو، شیک پوش، جذاب و تو دل برو.
- در مورد این نیت باید کاملاً حواس خود را جمع کنید و از افکار پریشان دوری کنید. او را درک نموده و با منطق عمل نمایید. همین هفته یا تا آخر ماه، عازم سفر خواهید بود که بسیار نافع است.
- خرید و فروش اشکال ندارد. برای ازدواج و طلاق مقدماتش فراهم نشده. بیمار شفا نمی یابد. قرض ادا می شود. گمشده پیدا نمی شود. مسافر از آمدن منصرف شده است.
- چیزی دریافت یا به دست می آورید ولی زود از دست می دهید. تغییر شغل برایش پیش می آید و کسی به او پیشنهادی خواهد کرد که موجب ترقی وی می شود.
- رنگ آبی کم رنگ را به شما توصیه می کنم که کلید انعطاف پذیری است و استراحت و آسودگی به شما می بخشد و از دلهره و وسواستان خواهد کاست.
تعبیر کامل غزل 140 حافظ
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد
یار و محبوب به سفر رفت و عاشقان خود را از این عزم بیخبر گذاشت. او از همراهان شهر و رفیقان سفر یادی نکرد.
یا بخت من طریق مروت فرو گذاشت
یا او به شاهراه طریقت گذر نکرد
دلیل این امر ممکن است دو چیز باشد: یا بخت و اقبال من روش جوانمردی را فراموش کرد و یا دلبر من از راه راست معرفت نگذشت و راه بیمعرفتی را در پیش گرفت.
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نکرد
با خودم میگفتم که شاید بتوانم با گریه کردن دل او را با خودم مهربان کنم، اما دلش مثل سنگ سخت بود؛ همچون قطره باران که نمیتواند در دل سنگ اثر کند و نقش بیندازد، گریه من بر او بیاثر بود.
شوخی مکن که مرغ دل بیقرار من
سودای دام عاشقی از سر به درنکرد
ای محبوب من، گستاخی مکن، زیرا مرغ دل پریشان من، آرزوی گرفتاری در دام عاشقی را از سر بیرون نکرده است. یعنی دل من از اینکه به دام عشق تو اسیر شود هیچ ترسی ندارد و اتفاقاً اسیر دام تو شدن هدف اوست.
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد
آن کسی که چهره تو را دید، بر چشم من بوسه زد، زیرا آنچه که چشمان من انجام داد، بی بصیرت و دانایی نبود. یعنی نظربازی من حسابشده بود.
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
من همچون شمعی بر گذرگاهش ایستادم تا جانم را فدای قدمش کنم، اما او همچون نسیم سحرگاهان بر من نگذشت و عبور نکرد.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 140 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.