غزل 191 حافظ با مصرع «آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ از زلف دراز و بلند و پر و پیچ و تاب محبوب سخن به میان میآورد که علامت و نشانه موهای بلند شاه ابواسحاق است. حافظ به دنبال یاری میگردد که از روی سخا با او وفادار باشد و در برابر بدکاریهای حافظ چشمپوشی کرده و نیکوکاری نماید. آن محبوب با صدای آلات موسیقی پیام دل را به حافظ رسانده و با او می مینوشد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 191 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 191 حافظ
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام
گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
چون من گدای بینشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند
با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند
تفسیر و معنی غزل 191 حافظ
احساس تنهایی میکنی و اینکه هیچکسی ارزش واقعی تو را نمیداند و دوست و غمخوار حقیقی نداری، با این حال اینکه انسان دوستی صمیمی نداشته باشد، خیلی بهتر از این است که با انسانهای نادرست معاشرت کند. هرکسی را محرم اسرار دلت قرار نده و به راحتی به کسی اعتماد مکن زیرا تمام غمهای دنیا به سوی دلت خواهد شد.
حریفان تو در حال نیرنگ زدن هستند، مراقب خودت باش. به دنبال یاری باش که وفادار بوده و جوانه امید را دل تو بکارد، نه اینکه گره کار تو را محکمتر و کار را دشوارتر کند.
به دنبال یار وفاداری هستی که با خوب و بد تو بسازد و فکر کسی در سر توست که خود می دانی بین شما تفاوت بسیاری است و وصال او بعید به نظر می رسد. اگر در این راه اصرار داری باید خود را آماده مقابله با هرگونه مشکلی بکنی، اما صلاح تو در این است که از این فکر منصرف شوی. زیرا این راه بسیار پر فراز و نشیب است و سختی های بسیار دارد.
نتیجه تفال شما به غزل 191
- حضرت حافظ در بیت هفتم می فرماید: اگر از آن زلف گره گیر و پیچان، به من ستم روا داشته شود، بسیار آسان است. چه عیاری، راهزنی که غل و زنجیری در زندان بر پای او نهند، باکی ندارد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- لازمه موفقیت در این نیت، قبول رنج ها و سختی هاست که باید با جان و دل خریدار باشی و بر خدا هم توکل کنی تا عملی گردد.
- او بسیار حیله گر و مکار است. سخت مواظب باش و اگر از این اندیشه درگذری، فعلاً به صلاح شما می باشد. چون نه موقعیت مناسب می باشد و نه مقدمات آن فراهم شده و نه زمان برای انجام آن فرا رسیده است.
- مسافرت را توصیه می کنم. بیماری شدت می یابد. قرض فعلاً ادا نمی شود. مسافر نمی آید. طلاق عملی است ولی ازدواج عملی نمی باشد. بخاطر عدم کوشش شما، این موفقیت بزرگ حاصل نمی شود. در اداره و محل کار مشکلی بوجود خواهد آمد که بعداً گره گشا می شود.
- ویژگی های شما عبارت اند از: روحیه حساس و رویایی، عاشق پیشه، با وفا، مذهبی، فداکار، پشتکاردار، سیاستمدار، ناز پرورده، قابل احترام، عاشق خانواده، درویش مسلک، رفیق باز و روشنفکر مآب.
- به او نیز حق بدهید زیرا اقوام خود را دوست دارد. اگر پافشاری شما بیشتر ادامه یابد، روزگار خوبی نخواهید داشت. تا همین اندازه کافی است.
تعبیر کامل غزل 191 حافظ
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند
بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
آن چهکسی است و کجاست که از روی لطف به دوستی و وفاداری با من برخیزد. به من که آلوده به گناه هستم توجه کرده و در حق من نیکوکاری کند. این استفهام انکاری است، یعنی در اطرافم هیچکسی نیست که چنین بزرگوار و جوانمرد باشد.
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
در ادامه بیت قبل: بدین گونه که ابتدا همراه با ساز و آواز پیام جانان را به دل من برساند و سپس با من همپیمانه شده و در نوشیدن شراب همراه من باشد.
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
با وجود اینکه جانم از دست محبوب خسته و فرسوده شد و آرزوی دلم را نداد؛ با این حال نمیتوانم از او ناامید باشم و امیدوارم روزی دل مرا بدست آورد.
گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام
گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند
به یار گفتم که با اینکه زمان درازیست عاشقت هستم هنوز نتوانستهام حتی یک گره از زلف تو را باز کنم یعنی اسیر زنجیر زلف یار هستم اما به وصالش دست نمییابم. او به من گفت من از طره مویم چنین خواستهام که دل تو را به تاراج ببرد و با تو دلبری و افسونگری کند.
پشمینه پوش تندخو از عشق نشنیدهاست بو
از مستیش رمزی بگو تا ترک هشیاری کند
خرقهپوشان بداخلاق یعنی زاهدان و صوفیان از عشق هیچ بویی نبردهاند، یک رمز از حقایق عشق را برایشان بازگو کن تا مست شده و دست از این هوشیاری بردارند. یعنی زاهد اگر مست نیست چون عشق را نمیشناسد.
چون من گدای بینشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیش نهان با رند بازاری کند
برای فقیر بینام و نشانی مثل من داشتن یاری در آن مقام و مرتبه بالا دور از دسترس است، چگونه امکان دارد که پادشاه با رند مقیم سر بازار، نظر و عشق پنهانی داشته باشد؟
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم هر کس که عیاری کند
من هیچ ترسی از بند و زنجیر گیسوان یار ندارم و تحمل جور زلف یار برایم آسان است. زیرا هرکس که مثل من راه عیاری را پیش گرفت، دیگر نباید از زندان و زنجیر بترسد.
شد لشکر غم بی عدد از بخت میخواهم مدد
تا فخر دین عبدالصمد باشد که غمخواری کند
در راه عشق از هر جهت غمهای فراوان به سوی من حملهور میشوند و من از بخت و اقبال کمک میخواهم که عبدالصمد که مایه مباهات دین است غمخواری مرا بکند و با مهربانی خود غصه را از دلم بزداید.
فخرالدین عبدالصمد بحرآبادی از رجال، عالمان و اندیشمندان معاصر حافظ بوده است.
با چشم پرنیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره شبرنگ او بسیار طراری کند
ای حافظ، با وجود چشمان پر از حیله و فریبی که یار دارد، قصد و نیت وصال او را نداشته باش، چراکه زلف سیاهش در دلبری بسیار بیرحم و یغماگر است.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 191 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.
دیدگاهها (5)