ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 331 حافظ: به تیغم گر کشد دستش نگیرم

غزل 331 حافظ با مصرع «به تیغم گر کشد دستش نگیرم» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌گوید اگر محبوب مرا با شمشیر بکشد، جلویش را نمی‌گیرم و تیر او را با منت می‌پذیرم. سپس یار را مخاطب قرار می‌دهد و می‌گوید به کمان ابرویت دستور بده تیر پرتاب کند که من کشته تو هستم. این غزل در یزد سروده شده و روی سخنش با شاه شجاع است و در آن اشاره به خواسته قلبی خودش یعنی بازگشت شاه شجاع به شیراز دارد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 331 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 331 حافظ

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

کمان ابرویت را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

غم گیتی گر از پایم درآرد

بجز ساغر که باشد دستگیرم

برآی ای آفتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن که پیرم

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

تفسیر و معنی غزل 331 حافظ

دلت را به دریا زده‌ای و بدون فکر خود را به دست تقدیر سپرده‌ای. بهتر است بیشتر از این‌ها دقت کنی و با تدبیر و اندیشه به کارهای خود بپردازی. بی‌محابا درون کاری رفتن می‌تواند ندامت و پشیمانی تو را به همراه داشته باشد. از بزرگان و افراد خیراندیش مشورت و یاری بخواه، آنها می‌توانند به تو کمک کنند تا زمان از دست رفته را جبران کنی. از ریاکاری و زهدفروشی دوری نما که باعث خشم و غضب الهی است.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

مدتهاست در غم و اندوه اسیری و خود را به دست تقدیر سپرده ای و اعتراضی نمی کنی. تنها دلخوشیت در زندگی کسی است که به او علاقمندی. انتظار یک تغییر مثبت را در زندگی داری. امید خود را از دست مده و به راهنمایی بزرگان توجه کن و از تجربه های آنها استفاده نما که آفتاب صبح پیروزی در حال طلوع است.

نتیجه تفال شما به غزل 331

  • این نیت، افکار شما را سخت به خود مشغول کرده است بطوری که خواب و راحتی ندارید. حوصله شما به کوچکترین کاری سر می رود در حالی که باید بدانید جهان پر از مشکلات است و همه کارها هم نمی تواند بر وفق مراد شما باشد. بلکه باید با دوراندیشی و حوصله منتظر انجام آن باشید.
  • دلی به دریا بزنید و با بهره گیری از شهامت و جسارت اقدام کنید. اگر تردید و وسواس نداشته باشید، حتماً موفق می شوید.
  • مشکل شما زیاد حاد نمی باشد. چه افراد بسیاری هستند که گرفتاری های ویژه ای دارند. اگر آنها را ببینید، خدا را شکر می کنید که از نعمت خوبی برخوردارید. پس توکل بر خدا داشته باشید.
  • یکی از نزدیکان سخت به شما نیازمند می باشد. هر چه سریعتر به کمک او بشتابید و دست او را بگیرید. از همسر و فرزندان مهربانی برخوردارید به شرط آنکه زندگی را سخت نگیرید و دنبال بهانه نباشید و نسبت به آنها بهانه جویی نکنید. زیرا آنها شما را دوست دارند و تمام فکر و اندیشه آنها بهبود زندگی است.
  • در آینده ای نزدیک خوابی خواهید دید که با درختان گوناگون زندگی می کنید و از باد و نسیم آنها لذت می برید. تعبیرش آنکه صاحب قدرت، مردانگی، زیبایی و اراده می شوید و زندگی پر رونقی خواهید داشت.
  • نذر خود را ادا کنید و به یکی از مشاهد متبرکه بروید. دعا کنید و صدقه بدهید که رفع بلاست. مسافر به زودی خبرهای خوشی خواهد داد.
  • حضرت حافظ در بیت های اول و ششم می فرماید: چنانچه محبوب من را با شمشیر هم بکشد، دست او را نمی گیرم و مانع این کار نمی شوم و اگر با تیر هم بزند، این عمل وی را منت و سپاس او می دانم و به جان می خرم. دیشب به گیسوی تو قسم خوردم که سر را از پایت بر نگیرم و خوار و ذلیل تو باشم.

تعبیر کامل غزل 331 حافظ

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زند منت پذیرم

اگر مرا با شمشیر به قتل برساند، جلویش را نمی‌گیرم و اگر با تیر کمان مرا بزند سپاسگزار او خواهم بود.

کمان ابرویت را گو بزن تیر

که پیش دست و بازویت بمیرم

به کمان ابروی خویش بگو که با تیر مژگان مرا بزند و از پای درآورد تا در مقابل دست و بازوی او بمیرم.

غم گیتی گر از پایم درآرد

بجز ساغر که باشد دستگیرم

آنگاه که غم دنیا مرا از پای درآوَرَد، به غیر از پیمانه شراب چه کسی مرا یاری خواهد کرد؟

برآی ای آفتاب صبح امید

که در دست شب هجران اسیرم

ای خورشید صبح آرزوها، سر از افق برآور که من در دست شب فراق اسیر هستم.

به فریادم رس ای پیر خرابات

به یک جرعه جوانم کن که پیرم

ای پیر می‌فروش، به دادم برس و با یک پیمانه شراب مرا جوان کن که پیر شدم.

به گیسوی تو خوردم دوش سوگند

که من از پای تو سر بر نگیرم

دیشب به زلف‌های تو قسم خوردم که سرم را از خاک پای تو بلند نکنم.

بسوز این خرقه تقوا تو حافظ

که گر آتش شوم در وی نگیرم

ای حافظ، این لباس پرهیزکاری را با آتش بسوزان، زیرا حتی اگر من از آتش عشق شعله‌ور شوم، نمی‌توانم آن را مشتعل کنم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 331 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *