غزل 387 حافظ با مصرع «شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ ماجرایی را که بین او و شاه اتفاق افتاده، به زیباترین شکل بیان میکند. پادشاه خوش قد و قامت، سالار نوشینلبان، کسی که با تیر مژههایش از همه دل میبرد، در حالی که مست بود از برابرم گذشت. این غزل تحت تأثیر غزل عبرتانگیز کمال خجند که در کمال آراستگی سروده شده و زمان آن مربوط به اوایل سلطنت شاه شجاع است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 387 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 387 حافظ
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
تفسیر و معنی غزل 387 حافظ
شخصی ارجمند و صاحبمقام به تو روی آورده تا در حقت لطف و مهربانی بهجای آورد و این بهخاطر خوشکلام بودن و صفای درون توست اما بهتر است چشمداشتهای مادی را کنار بگذاری و به هرآنچه در زندگی جمع کردهای قناعت کنی.
مهرورزی و دوست داشتن در دنیا از همهچیز ارزشمندتر است؛ عزت نفس و آبروی خود را فدای آرزوهای خام و ناپخته مکن. دوستان و اطرافیان خودت را بهتر بشناس تا با پیمانشکنی آنها دچار دردسر نشوی. تو نمیتوانی از راز همه اتفاقات سردربیاوری، پس با آرامش دنیا را به شادی و سرور بگذران و غم بیهوده را رها کن.
آنکه در نظر تو دارای قدرت و منزلتی والاست تنها به این دلیل به تو روی آورده است که قلبی پر از مهر و صفا و صمیمیت داری، پس به جای مال دنیا او را از عشق و همدلی بی نیاز بساز تا با کمک او و توکل به خدا بر دشمنان ظفر یابی و به کامیابی برسی.
نتیجه تفال شما به غزل 387
- حضرت حافظ در بیت های دوم و سوم می فرماید: معشوق سرمست از کنار من عبور کرد و با عنایت به این فقیر نگاه کرد و گفت ای روشنی چشمان و نور بزم شاعران شیرین زبان، تا چند تهی دست و فقیر باشی؟ برخیز و بنده عشق من باش و با من عشق بورز تا از تمام زیبارویان بهره مند شوی.
- بیت دوم و سوم موقوف المعانی هستند. صبا گفت ای حافظ من و تو محرمان راز نمی باشیم. پس از شراب قرمز حرف بزن و داستان بگو چون از عالم غیب فقط خدا خبر دارد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- راهی را انتخاب کرده اید که تصور می کنید قادر به ادامه آن نمی باشید. در حالی که هیچ کاری نشد ندارد. بلکه اراده و همتی عالی می خواهد تا انسان در راه های زندگی موفق، سربلند و به سر منزل مقصود برسد. بنابراین با اراده ای قوی، توکل بر خداوند، سرعت عمل، اندیشه و با کمک از افراد با تجربه و دلسوز موفق خواهید شد.
- از دیگران خرده نگیر، حساب کشی نکن و عیوب مردم را بر نشمار. بلکه به خود بیایید و دست به دامن عشق بزنید. در فکر و اندیشه کار و حال خود باشید تا موفق شوید.
- نسیم همیشه خود را عادلانه بین گلها تقسیم می کند. مانند نسیم عادل باشیم تا همه گلها پیش قدممان بشکفند.
- مسافرت را توصیه نمی کنم. خرید و فروش عالی است. ازدواج عملی می گردد. طلاق نیز مراحل پایانی را می گذراند و به صلح می انجامد.
- به یکی از مشاهد متبرکه بروید و نذر خود را ادا کنید و نیت خود را بیان کنید. نسبت به اقوام او کینه و وسواس بخرج ندهید زیرا او خود نیز از آنها دل خوشی ندارد. بلکه برای لجبازی، طرفداری می کند. چه باید کرد. تازه به دوران رسیده است. باید سوخت و ساخت.
تعبیر کامل غزل 387 حافظ
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
پادشاه بلندبالایان و شهریار شیرینبیانان که با مژههایش دل همه شجاعان شورشآور را میشکند.
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
در حال مستی بر من گذار کرد، نگاهی به من فقیر انداخت و گفت: ای سرآمد همه خوشکلامان…
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان
تا چه زمانی میخواهی که جیب تو از طلا و نقره خالی باشد؟ بندگی مرا بپذیر تا از همه دلبران سیمینبدن بهرهبرداری کنی.
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
از یک ذره گرد و غبار کمتر نیستی که خود را به خورشید میرساند. خود را فرومگذار و عاشق باش تا در حال رقص و چرخش به سراپرده خورشید برسی.
بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
بر حال دنیا اعتماد مکن و اگر یک پیاله شراب داری به سلامتی ماهرویان و نازکاندامان بنوش.
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
روانشاد پیر عارف بادهنوش من گفت که از بدقولان و عهدشکنان دوری گزین…
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
دست بر دامن دوست بزن و از دشمنان پیوند بِبُر. مرد خدا باش تا از شر شیاطین در امان باشی.
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان
هنگام سحر در بوستان لالهزار از باد صبا میپرسیدم که این لالههای سرخ گلگونکفن در راه چه کسی شهید شدهاند؟
گفت حافظ من و تو محرم این راز نهایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان
پاسخ داد: ای حافظ، من و تو استعداد آگاه شدن از این راز را نداریم، این سخن را بگذار و بهجای آن از شراب ارغوانی و دلبران شیریندهان سخن بگو.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 387 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.