غزل 154 حافظ با مصرع «راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ میگوید خاکسار شدن در برابر جانان رمز سربلندی در آسمانهاست و در ادامه از ریاکاری و بی عشقی خانقاهیان به می مغان پناه میبرد. این غزل در زمان شاه شجاع برای آنکه با باده و چنگ خوانده شود و مجلس اقتضای باده گساری و نشاط را بیابد سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 154 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 154 حافظ
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
تفسیر و معنی غزل 154 حافظ
همه آن چیزی که تو از زندگیات میخواهی نیروی جوانی، عاشق بودن و البته وارستگی از تعلقات دنیایی هستند. دورویی و تکبر را کنار گذار. با قدرت و توانی که داری قطعاً به آرزوهایت میرسی، فقط کمی همت و اراده را چاشنی کار خود قرار بده. برای خوشبختی نیازی نیست که ثروتمند باشی. در قید و بند مال دنیا نباش چرا که این مال و مقام رفتنی است. آنچه میماند خلق و خوی نیک و خوشرفتاری با دیگران است.
اکنون که قصد انجام کار و فعالیت جدیدی را داری راهی را انتخاب کن که از آن نفعی به تو و دیگران برسد و علاوه بر سود مادی، نفع معنوی نیز همراه داشته باشد. تنها به فکر مادیات نباش که در لباس درویشی هم می توان خوشبخت و سعادتمند زندگی کرد.
نتیجه تفال شما به غزل 154
- باید خود را برای کارهای مهمتر آماده سازی زیرا مقدمات آنها فراهم شده. به درایت و کیاست و سرعت عمل شما نیاز دارد. بنابراین خود را از تار و پود تردید رها کن و دل به دریا بزن و اقدام کن.
- حضرت حافظ در بیت های ششم، هفتم و هشتم می فرماید:صاحبدلان هر دو جهان را در یک لحظه در راه محبوب نثار می کنند. بلی کار عشق است و در این قمار در وهله اول باید سرمایه جان را باخت.اگر دولت وصل تو دری که به روی عاشق بگشاید، بدین خیال می توان پیشانی بر درگاه سائید و دست و پایی زد و کوشش کرد.عاشقی و جوانی و وارستگی جامع آرزوهاست. با این سه عامل به مراد میتوان رسید. آری چون معانی فراهم آمد و معانی شیرین دست داد، می توان هنر نمایی در فصاحت و بلاغت کرد.
- تمام مشکلات شما به زودی حل می شود و از اندوه این نیت خارج خواهید شد و بحمدالله جایی برای نگرانی وجود ندارد. به زودی به مرادت می رسی. پس نذر خود را حتماً ادا کن و مرا نیز دعا کنید.
- ویژگی های شما عبارت اند از: عاشق، دارای همسری مهربان، اصیل، خوشگذران، ولخرج، سازشکار، آتشین مزاج، رفیق باز، عشوه گر، جذاب و مردم پسند.
- مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش خوب است. ازدواج عملی است. بیمار که حالش زیاد خوب نیست تا پانزده روز دیگر حتماً بهبود می یابد. کسی در خانواده شما مشغول توطئه است، مواظب باشید. به او بگویید بدبینی غیر از مراقبت است. انسان موفق کسی است که حواس خود را کاملاً جمع کند تا در این دوره وانفسا کسی سرش کلاه نگذارد.
تعبیر کامل غزل 154 حافظ
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
ای مطرب، آهنگی در آن دستگاه موسیقی بنواز که بتوانیم بر نوای آن آهی عاشقانه بکشیم و شعری بخوان که همراه آن بتوانیم پیمانه سنگین شراب بنوشیم.
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
اگر بتوانیم سرمان را بر درگاه خانه محبوب بنهیم، آن وقت است که قادر خواهیم بود صدای خوش کامکار بودن را تا به آسمان برسانیم.
قد خمیده ما سهلت نماید اما
بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد
در نظر تو قامت خم شده ما که ناشی از پیری است، خوار و بیارزش است، اما تو نمیدانی که با این کمان میتوانیم بر چشم دشمنان خود، تیر بزنیم.
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
رمز و راز عشقورزی و نظربازی با محبوب در خانقاه (محل عبادت صوفیان) جای ندارد و از فرط بزرگ بودن در خانقاه جای نمیگیرد و آنجا ظرفیت عشق را ندارد، بنابراین جام شراب اصیل را تنها میتوان با مغان نوشید.
مغان پیروان حضرت زردشت هستند که ساکن دیر مغان هستند و در زمان حافظ هرکس شراب ناب میخواست نزد آنها میرفت.
درویش را نباشد برگ سرای سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد
فرد فقر و درویش زاد و توشهای ندارد که توسط آن بتواند به قصر پادشاه برود؛ ما نیز جامهای کهنه و پوسیده و بیارزش داریم که فقط میتوانیم آن را آتش زده و نابود سازیم.
اهل نظر دو عالم در یک نظر ببازند
عشق است و داو اول بر نقد جان توان زد
نظربازان و صاحبدلان، هر دو عالم را در یک نظر میبازند یعنی دو جهان برایشان به قدر یک نگاه ارزش ندارد. چرا که کار و قمار آنها عشق است و در عاشقی باید سرمایه جان را در همان نوبت اول بازی ببازند.
گر دولت وصالت خواهد دری گشودن
سرها بدین تخیل بر آستان توان زد
ای محبوب من، اگر دولت وصال تو بخواهد در به روی ما باز کند و ما را به وصل تو برساند، سرهای زیادی با این خیال میتوانند بر آن درگاه فدا شوند.
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است
چون جمع شد معانی گوی بیان توان زد
جمع تمام آمال و آرزوها عبارت از عشق، جوانی و رند بودن است، و زمانی که این سه معنای زندگی در کنار هم جمع شدند، میتوان گوی بلاغت و فصاحت را در میدان چوگان سخن ربود.
شد رهزن سلامت زلف تو وین عجب نیست
گر راه زن تو باشی صد کاروان توان زد
گیسوی تو سلامت و عافیت ما را به تاراج بُرد و این اتفاق عجیبی نیست، زیرا اگر تو راهزن باشی، سلامت من که سهل است، میتوانی بر صد قافله نیز راه را ببندی.
حافظ به حق قرآن کز شید و زرق بازآی
باشد که گوی عیشی در این جهان توان زد
ای حافظ تو را به حقانیت قرآن قسم میدهم که از فریب و ریا دور بشو و به بیریا بودن سابق بازگرد، شاید با این کار در عرصه این جهان بتوانی گوی خوشی و عشرت را بربایی. این جهان را به عرصه بازی چوگان تشبیه کرده است که گوی آن عیش و خوشی است.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 154 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.
دیدگاه (1)