ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 236 حافظ: اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید

غزل 236 حافظ با مصرع «اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ محبوب را به پرنده‌ای از عالم بالا تشبیه کرده که بازگشتش باعث می‌شود شاعر در سن پیری دوباره جوان شود. شاعر از اشک‌های مثل بارانش امید دارد که روشنایی برق دولت یار به نظرش برگردد. این غزل در فاصله زمانی که شاه شجاع از حکومت دور بود و شاه محمود بر شیراز حکومت می‌کرد و در اشتیاق بازگشت مجدد او سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 236 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 236 حافظ

اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید

عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر

برق دولت که برفت از نظرم بازآید

آن که تاج سر من خاک کف پایش بود

از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید

خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز

شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید

گر نثار قدم یار گرامی نکنم

گوهر جان به چه کار دگرم بازآید

کوس نودولتی از بام سعادت بزنم

گر ببینم که مه نوسفرم بازآید

مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح

ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید

آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ

همتی تا به سلامت ز درم بازآید

تفسیر و معنی غزل 236 حافظ

مدتی است که از کسی یا چیزی که دوستش داری، دور شده‌ای، برای بازگرداندن آن حاضری از هرچه داری بگذری چون می‌دانی که از هرچیز و هرکسی برتر است. غصه نخور، آن چیزی را که از دست داده‌ای، به دست خواهی آورد و روزگار دوباره به کام تو شیرین خواهد شد.

شاید او از حال دل تو بی‌خبر است، پس همت کن و با او از راز دل خودت سخن بگو. اگر او از علاقه تو باخبر شود، بازخواهد گشت. اعتدال در هر کاری رمز موفقیت توست بنابراین از افراط و تفریط دوری کن و میانه‌رو باش.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

مدتهاست از کسی که دوستش داری جدا شده ای و برای بازگرداندن او حاضری جان خود را هم فدا کنی. آرزومند بازگشت او هستی چون می دانی که با او به اوج سعادت می رسی. ولی بدان که او از حال تو غافل است و اگر علاقه تو را نسبت به خود بداند، به سویت باز می گردد. پس به خود جرات بده و با او صحبت کن که کارها درست می شود.

نتیجه تفال شما به غزل 236

  • مدتهاست که در فکر این نیت به سر می بری و در پی آن می باشی. برای دستیابی به آن تلاش فراوان کرده ای. کوشش و دقت خود را بیشتر کن که موفقیت در چند قدمی شماست و اجازه ورود می خواهد.
  • حضرت حافظ در بیت ششم می فرماید: خروش چنگ و خواب شیرین و می گساری بامدادی او را از آمدن، باز داشته است وگرنه آه سحری من به گوش او می رسید و بی تردید بر می گشت.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: راستگو، وارد به هرکاری، پر اولاد، خوش بخت، دوست دار میهمانی، ساکت، مظلوم، شوخ و بذله گو، مقتصد و صرفه جو، مخترع، مشاور خوب، رک، رفیق باز و با استعداد.
  • باید ارزش واقعی خود را بدانی و به این مسائل اندیشه خویش را سرگرم نسازی. بلکه باید واقع گرا باشی.
  • ازدواج صورت نمی گیرد ولی طلاق عملی است. تردید کاری را انجام نمی دهد ولی تدبیر گره گشاست. صبر و حوصله برای انجام کار لازم است. از وقت و زمان حداکثر بهره را بگیرید. مواظب اطرافیان باشید. مسافرت صلاح نمی باشد. تغییر شغل و مکان فعلاً جایز نیست. در این ماه خرید و فروش سودی ندارد. به زودی هدیه ای دریافت خواهید کرد و در معامله ای سود می برید.
  • خواهر او زیاد دخالت می کند ولی از روی عمد نمی باشد. دوستانه به وسیله یکی از نزدیکان تذکر دهید. موثرتر خواهد بود.
  • از ریسک کردن هراسی به دل راه ندهید. بلکه خود را آماده مقابله کنید تا موفق شوید. از توکل و ملاحت توام با زیرکی خاص خود استفاده کنید. زمان را هم از دست ندهید.

تعبیر کامل غزل 236 حافظ

اگر آن طایر قدسی ز درم بازآید

عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید

اگر یک‌بار دیگر آن پرنده عرشی صفت یا همان همای سعادت بر من وارد شود، در این سر پیری، عمر از دست رفته‌ام دوباره به من برمی‌گردد و جوان خواهم شد.

دارم امید بر این اشک چو باران که دگر

برق دولت که برفت از نظرم بازآید

از این اشک همچون باران خودم چشمداشت دارم که برق سعادتی که از جلو دیدگانم رفته است دوباره در آسمان اقبال جهش کرده و به چشم بخورد.

آن که تاج سر من خاک کف پایش بود

از خدا می‌طلبم تا به سرم بازآید

از خدا می‌خواهم آن کسی که خاک زیر پایش به منزله تاج سر من بود بار دیگر به سر من بازگردد.

خواهم اندر عقبش رفت به یاران عزیز

شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید

به دنبال محبوب خود خواهم شتافت و اگر من شخصاً به نزد یاران عزیز برنگردم خبر جان سپردن من به آن‌ها خواهد رسید.

گر نثار قدم یار گرامی نکنم

گوهر جان به چه کار دگرم بازآید

اگر گوهر جان خود را به زیر پای یار عزیز نریخته و تقدیم مقدم او نکنم، این جواهر جان دیگر به چه درد من خواهد خورد؟

کوس نودولتی از بام سعادت بزنم

گر ببینم که مه نوسفرم بازآید

از پشت‌بام خوشبختی نقّاره دولت جدید را به صدا در خواهم آورد، اگر دریابم که ماه تازه سفر کرده من برمی‌گردد. کوس نودولتی نقاره‌ای بود که در آغاز فرمانروایی شاهی جدید و یا با ورود او به شهر بر سر برج شهر به صدا درمی‌آمد.

مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح

ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید

صدای غلغل نواختن چنگ و خواب شیرین بامدادی مانع رسیدن صدای من به اوست، وگرنه اگر آه و ناله سحر من به گوش او برسد یقیناً باز خواهد گشت.

آرزومند رخ شاه چو ماهم حافظ

همتی تا به سلامت ز درم بازآید

ای حافظ، آرزوی دیدار روی هچون ماه شاه را دارم؛ عزم و اراده قوی کن تا سالم از سفر برگشته و به خانه من بازگردد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 236 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *