غزل 258 حافظ با مصرع «هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز» شروع میشود. این غزل حافظ مقارن با ایام ورود شاه شجاع به شیراز سروده و از اینکه بار دیگر شاه شجاع آن دوست قدیمی شاعر به حکومت بازگشته خوشحال است. او خداوند را شکر میکند که دوباره محبوب کامروا گشته و از روی راستی و صمیمیت با دل حافظ همدم شده است. رهرو طریقت و کسی که در راه عشق قدم برمیدارد، از پستی و بلندی جاده نمیهراسد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 258 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 258 حافظ
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز
چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز
چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز
غزل سرایی ناهید صرفهای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز
تفسیر و معنی غزل 258 حافظ
به زودی به آنچه که دلت میخواهد میرسی و این از یاری و لطف خدا و البته اصرار و پافشاری خودت در راه رسیدن به مقصود است. اکنون در هر لحظه از یاد پروردگار غافل مشو و شکر او را به جای آور حتی اگر به مصیبتی گرفتار شدهای و بالا و پایین زندگی تو را خسته کرده است.
با خودت کنار بیا؛ با اشک و غم، کاری از پیش نخواهی برد. سرنوشت حوادث زیادی برایت رقم زده است؛ مرد عمل باش تا با همه آنها مقابله کنی و به دولت برسی. با حرفهای نسنجیده دیگران را آزار مده. رازهایت را با هرکسی درمیان مگذار که به غصه تو شاد نشوند.
اکنون که به یاری خدا و لطف او به مراد دل خود رسیده ای به سرزنشها و طعنه های دیگران اعتنا مکن و از مشکلات راه مهراس. حرف دل خود را نزد هر کسی به زبان نیاور که آنها محرم راز تو نیستند. به شکرانه آنچه به دست آورده ای سعی و تلاش خود را چند برابر کن تا زندگیت هر روز زیباتر شود.
نتیجه تفال شما به غزل 258
- به جرات و جسارت شما آفرین می گویم زیرا اطمینان به شما زیاد است. سعی کنید اسرار درون خود را با کسی در میان نگذارید و از این که به دیگران فایده می رسانید، خداوند نیز به شما کمک می کند.
- به شما مژده می دهم که کبوتر اقبال بر بام خانه شما مشغول آشیانه است. سعی کنید با اندیشه، دقت و سرعت عمل اقدام کنید تا آن را پرواز ندهید. انجام این نیت بدون نگرانی و تردید حتمی می باشد. عمل اصلی پریشانی شما وسواس می باشد. پس از دل دور سازید.
- از درشتی با اطرافیان و لجبازی دست بردارید و مانند شمع باشید که محفل و مجلس دیگران را روشن می کند. کینه دیگران را به دل نگیر بلکه آنها را به خداوند بسپارید.
- حضرت حافظ در بیت های سوم تا پنجم می فرماید: پنهان ماندن غم دوست، بهتر از اطلاع دشمن است زیرا سینه اشخاص کینه ور، محرم راز نمی باشد. بشکرانه این که مجلس با وجود دوست روشن و منور گشته است، اگر به تو ستمی هم برسد، چون شمع شکایت نکن. با نیم بوسه از اهل دلی، دعایی بخر یعنی حال عاشق صادق را رعایت کن. در عوض یک دعای خیر به دست بیار تا مرادت را بگیری.
- مسافرت و خرید و فروش را توصیه می کنم. به زودی نامه و پولی یا مقامی به دست می آورید. ازدواج عملی است. مسافر شما موفق شده است. به زودی در مجلسی حتی از طریق موبایل اطلاعات ذی قیمت و سود فراوانی دریافت خواهید داشت.
- اگر می خواهید در دل کسی راه پیدا کنید، در ۱۰ شب متوالی، سوره مبارکه بقره را با معنی و حضور قلب بخوانید و اثر آن را مشاهده کنید.
تعبیر کامل غزل 258 حافظ
هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
ز روی صدق و صفا گشته با دلم دمساز
خدا را بسیار سپاس میگویم که تو را آنطور که دلم آرزو میکرد، دیدم که از روی راستی و پاکدلی با دل من همدم و موافق شدهای.
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
رهروان حق و عارفان عاشق، راه بلا و محنت را درمینوردند. عاشق از پستی و بلندی راه نمیهراسد.
غم حبیب نهان به ز گفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز
همان بهتر که غم عشق دوست از مدعی پرسشگر پنهان باشد چراکه اشخاص کینهتوز، محرم نبوده و سینه آنها جای نگهداری اسرار نیست.
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نیم که از این عشقبازی آیم باز
هرچند زیبایی جمال تو نیازی به عشق دیگران ندارد، اما من هم کسی نیستم که از عشقبازی با رخسارت دست بکشم.
چه گویمت که ز سوز درون چه میبینم
ز اشک پرس حکایت که من نیم غماز
با تو از سوز درون و آنچه از این آتش میکشم چه بگویم که چه حالی دارم؟ این شرح حال را از اشک من بپرس که من سخنچین نیستم.
چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
این چه فتنهگری بود که دست آرایشگر تقدیر بهپا نمود و چشم مست او را با سرمه ناز، سیاه و دلفریبتر کرد.
بدین سپاس که مجلس منور است به دوست
گرت چو شمع جفایی رسد بسوز و بساز
به شکرانه اینکه مجلس از نور جمال محبوب روشن است، اگر بر تو جفا و ستمی رود مانند شمع با شکیبایی بسوز و بساز.
غرض کرشمه حسن است ور نه حاجت نیست
جمال دولت محمود را به زلف ایاز
منظور، جلوهگری و تظاهر حسن و زیبایی است وگرنه دولت سلطان محمود به زلف ایاز نیازی ندارد.
غزل سرایی ناهید صرفهای نبرد
در آن مقام که حافظ برآورد آواز
آوازهخوانی ستاره ناهید، جایی که حافظ غزلش را با صدای بلند بخواند، جلوهای نمیکند.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 258 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.