غزل 265 حافظ با مصرع «برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در اولین قدم عاشقی، دین را در راه زلف معشوق بر باد داده و نمیداند عاقبتش در این بازار عاشقی چه خواهد شد. در ابیات بعد از ساقی درخواست شراب میکند تا پخته عشق گردد. این غزل یکی از غزلهای عاشقانه معروف اوست که در آن به راز و نیاز با معشوق میپردازد و با اینکه به کام و مراد نرسیده اما هنوز امیدوار است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 265 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 265 حافظ
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
تفسیر و معنی غزل 265 حافظ
علت موفقیت تو عشق به کمال و صفات نیک است که از جانب خداوند به تو عطا شده است. همیشه در کارهایت عاقبتاندیش باش. موفقیت در یک قدمی توست. بقیه کار با تلاش و برنامهریزی میسر میشود. عدهای قصد سوء استفاده از تو را دارند، پس مراقب خودت باش.
تو هنوز تجربه کافی نداری برای همین ممکن است راه خطا بروی. گاهی به نظر میرسد که ظاهربین هستی و همه چیز را بر مبنای ظاهر آن میسنجی. از خدا بخواه تا سلامتی به تو بدهد و تو هم عبادت خدا را به جا آوری.
عاشق و دلباخته ای و برای رسیدن به معشوق خود، عجله و شتاب بسیار داری و بیقراری می کنی و این در حالی است که خود بهتر می دانی برای انجام این نیت هنوز زود است، اما بدان که او هم به تو تمایل بسیار دارد و ناامید مشو. با صبر و شکیبایی در انتظار روز وصل باش.
نتیجه تفال شما به غزل 265
- بی تابی و بی قراری شما موجب و سببی ندارد زیرا کار عشق و محبت، انتظار و امید و ناامیدی است. اگر انسان برای هر کاری پریشان گردد، قدرت و سرعت عمل را از دست می دهد. با اندکی واقع گرایی و تهیه مقدمات به مراد خود می رسید و به زودی شاهد مقصود را در آغوش می گیرید.
- چرا اینقدر روز و شب به فکر او هستید؟ توکل بر خدا کنید. زیرا این نیت دارای فراز و نشیب ها و سختی هاست. اگر قادر به انجام آن هستید، اقدام کنید وگرنه صرف نظر نمایید اما این کار با کوشش و اراده عملی است.
- حضرت حافظ در بیت های هفتم تا نهم می فرماید: لعل لب تو که ساقی ماست، در روز آغاز، یک جرعه از ساغر می به من داد که تا این زمان از مستی آن از خود بی خود هستم. ای آنکه گفتی جان بده تا جانان آرام دلت باشد و آرامش خاطر بیابی، جانم را به او تسلیم کردم اما هنوز آرام و قرار ندارم. حافظ داستان لب لعل یار را با خامه نوشت. از آن زمان تا هم اکنون آب زندگانی از قلم های من روان می باشد و به سخن من جان می بخشد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا و نذر خود را ادا کنید که گشایش حاصل می شود. اصولاً انسان برای مبازره و تلاش و تقوی آفریده شده است. کوشش شما کار خود را خواهد کرد و به مرادتان می رسید. پس تردید و وسواس نداشته باشید.
- اگر می خواهید در معامله ای سود ببرید، سوره مبارکه الاسراء از آیه ۱۰ تا ۲۰ را در ۷ شب متوالی با حضور قلب و معنی بخوانید و معجزه آن را ببینید.
تعبیر کامل غزل 265 حافظ
برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
بر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز
تا به حال به خواسته دل خود که از لبت آرزو داشتم دست نیافتهام و هنوز به امید باده زلال لعل لبت، دُرد شراب مینوشم.
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز
روز نخستین عاشقی، دینم در کار دو گیسوی بافته تو از دست رفت و هنوز نمیدانم که پایان کار من در این عشق چه خواهد شد.
ساقیا یک جرعهای زان آب آتشگون که من
در میان پختگان عشق او خامم هنوز
ای ساقی، مقدار کمی از آن شراب سوزان را به من بده زیراکه در میان عاشقانِ باتجربه و پخته او هنوز تازهکار و خام هستم.
از خطا گفتم شبی زلف تو را مشک ختن
میزند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز
شبی به اشتباه موی تو را مُشکِ ختن نامیدم از آن شب تا به حال بهخاطر این گفتار ناصواب هر لحظه مویی مانند تیغ بر اندامم میخَلَد.
پرتو روی تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دم بر در و بامم هنوز
از وقتی که آفتاب، فروغ روی تو را در خلوتسرای من تابیده دید، تا امروز مانند سایهای از در و دیوار بام من گریزانست.
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
روزی آن محبوب به اشتباه نام مرا بر زبان رانده است، هنوز بوی جان از نام من به مشام اهل دل میرسد.
در ازل دادهست ما را ساقی لعل لبت
جرعه جامی که من مدهوش آن جامم هنوز
در اولین روز خلقت، ساقی لبهای میگون همچون جواهر قرمز یار آن چنان پیمانهای به من پیموده که من هنوز مست و مدهوش آن باده هستم.
ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان
جان به غمهایش سپردم نیست آرامم هنوز
ای آنکه گفتی جانت را فدایش کن تا سبب آرامش دلت باشد، جانم را به دست غمهای او سپردهام، اما هنوز قرار و آرام ندارم.
در قلم آورد حافظ قصه لعل لبش
آب حیوان میرود هر دم ز اقلامم هنوز
حافظ شرح لبهای همچون لعل یار را به قلم نوشت، از آن زمان تا به حال آب حیات از نوشتههایش جاری است.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 265 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.