غزل 340 حافظ با مصرع «من که از آتش دل چون خم می در جوشم» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ خود را همچون ظرف بزرگ شراب در هنگام رسیدن در حال جوشش میداند که این حالت بر اثر سوزناکی آتش عشق در دلش پدید آمده است اما با وجود این همه جوش درون، بر لبانش مهر زده و سکوت اختیار کرده است. این غزل به احتمال قوی تحت تأثیر غزلی از اوحدی سروده شده و البته دارای مطلعی بسیار زیباتر از غزل اوحدی است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 340 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 340 حافظ
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
تفسیر و معنی غزل 340 حافظ
انسانی بسیار صبور و خوددار هستی. از سوز و گدازی که در دل داری هیچکس باخبر نیست. قصد انجام کاری بسیار بزرگ را داری، پس سختی راه عادی است. اینکه در برخورد با مشکلات و موانع، مقاوم و صبور هستی از ویژگیهای خوب توست. اما دقت کن که به ناامیدی و یأس دچار نشوی. با دوستان دانا و صادق مشورت کن، از آنها کمک بطلب و لجبازی نکن. در کارها به خدا توکل داشته باش.
انسانی بسیار صبور و خوددار هستی. از درون پرهیاهوی شما و سوز و گدازی که در دل داری هیچ کس با خبر نیست. خودت هم خوب می دانی که قصد انجام کار بسیار بزرگی را داری، پس سختی راه امری است عادی، چرا که هرچه هدف بزرگتر باشد، رسیدن به آن سخت تر است، اما از لطف و مرحمت خدا غافل مشو چرا که او در انجام این کار تو را یاری خواهد کرد.
نتیجه تفال شما به غزل 340
- حضرت حافظ در بیت های اول و دوم می فرماید: من از سوز پنهانی عشق مانند خمر شراب در جوش و خروش هستم اما مهر خاموشی بر لب دارم و در دل خون می خوردم اما دم بر نمی آورم. آرزوی لب محبوب داشتن در حقیقت هلاکت است. تو به من توجه کن که چگونه من در هلاکت خود اصرار دارم و لب محبوب را می خواهم.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- در زندگی زیاد به خود سخت می گیرید و از کوچکترین موضوع و کاری ناراحت می شوید. در حالی که دنیا ارزش آن را ندارد که این اندازه غم و رنج به خود راه دهید. قدری توجه کنید که از پارسال تا امسال چقدر از نزدیکان شما به رحمت خدا رفته اند.
- این نیت با صبر و استقامت قابل اجراست اما زمان می خواهد و تعجیل آن را خراب خواهد کرد. در اینترنت و موبایل به دنبال چاره پیدا کردن آن نباشید. صبر کنید به زودی گشایش حاصل می شود به شرط آنکه به قول معروف از هول حلیم در دیگ نیفتید.
- کسی به شما نارو زده است. به زودی به سزای عمل خود می رسد. شما بر خدا توکل کنید و در کارهای خیر کوشا باشید.
- توجه کافی به پدر و مادر و همسر داشته باشی که آنها سخت شما را دوست دارند اما حسودان موجب ناراحتی می شوند. پس راز دل خود را با هر کسی در میان نگذارید.
- رنگ زرد یا لیمویی برازنده شما است زیرا وسعت دید و ذهن را در همه امور بویژه تحصیل، علم و آگاهی زیاد می کند. به اطرافیان بویژه آنکه شما را دوست دارد، مهربان تر باشید.
تعبیر کامل غزل 340 حافظ
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
من از سوز و گداز درونی دل غمزده مانند خُمره شراب در حال هیجان و غلیانم، با اینهمه مُهرِ خاموشی بر لب زده، خون دل میخورم و حرفی بر زبان نمیآورم.
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
امید بوسه از لب محبوب داشتن به منزله خودکشی است. بنگر که چگونه در کشتن خود از دل و جان کوشش میکنم.
من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم
هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم
من چگونه و چه زمانی از بند غم دل رهایی مییابم؟ درصورتیکه هر لحظه گیسوی سیاه زیبارویی مرا اسیر و بنده حلقه به گوش خود میسازد.
حاش لله که نیم معتقد طاعت خویش
این قدر هست که گه گه قدحی می نوشم
معاذالله که به طاعت و بندگی خود اعتقاد داشته باشم، همینقدر بگویم که گاهگاهی پیالهای از شراب مینوشم.
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
امیدوارم که روز رستاخیز و پاداش، با همه ناپسندیِ دشمن، برکت بخشش الهی بار هیچ گناهی را بر دوشم باقی نگذارد.
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
پدرم حضرت آدم باغ بهشت را بهخاطر دو دانه گندم فروخت و از دست داد. من فرزند آدم چرا این باغ دنیا را به جوی یا شرابی که از جو میگیرند، نفروشم؟
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
پردهای بر سر صد عیب نهان میپوشم
اینکه لباس زاهدان و صوفیان را میپوشم به سبب نهایت پارسایی و دیانت نیست. بر روی صدها عیب درونی خود پردهپوشی میکنم.
من که خواهم که ننوشم به جز از راوق خم
چه کنم گر سخن پیر مغان ننیوشم
من که مایل هستم همیشه به غیر از شراب صاف شده خُم چیزی ننوشم، اگر سخنان پیر میفروش را به گوش دل ننشانم چه میتوانم کرد؟
گر از این دست زند مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم
اگر نوازنده مجلس به همین نحو آهنگ عاشقانه بنوازد، هنگام سماع و دستافشانی، شعر حافظ هوش از سر من خواهد ربود.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 340 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.