غزل 389 حافظ با مصرع «چو گل هر دم به بویت جامه در تن» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که غزل با وصف حال شاعر آغاز میشود که همچون گل در وقت شکفتن، حافظ نیز به اشتیاق دیدار محبوب و به یاد عطر او پیراهن را میدرد. در ادامه زیبایی بسیار و دلسنگ بودن معشوق را توصیف میکند. این غزل یکی از غزلهایی است که نیش و تعریف و گلایه را با هم دارد و میگوید چرا شاه شجاع گوشش را به حرفهای رقیبان او سپرده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 389 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 389 حافظ
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس دوست دشمن
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
مکن کز سینهام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بستهست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن
تفسیر و معنی غزل 389 حافظ
نیتی در دل داری و برای رسیدن به آن در تب و تاب هستی، به نیروی استواری که در درونت هست تکیه کن تا به هدفت برسی. راه رسیدن به مقصود دشوار و سخت است اما غیرممکن نیست. اگر آیندهنگری و عقل خود را به کار بگیری موفق خواهی شد.
قدر دوستانت را بدان و با آنها بهخاطر حرف دیگران سر دشمنی نداشته باش؛ اگر یکی از اطرافیان تو سخنی گفته که باعث کدورت و دلخوری شده است، با شکیبایی اختلافات و سوءتفاهمها را برطرف کن. این روزها باید مراقب سخنانی که میزنی باشی تا مبادا کسانی را که تو را دوست دارند، تحقیر کنی و دلشان را بشکنی.
نیتی در سر داری و فکر انجام آن تو را به شدت بی تاب و بی قرار کرده است، اما بدان که هنوز وقت انجام این نیت فرا نرسیده است. چرا که یکی از اطرافیان تو نزد او حرفهایی زده که باعث رنجش خاطرش گردیده است. قبل از هر چیز با صبر و حوصله سوءتفاهمات پیش آمده را برطرف کن و آنگاه که زمینه لازم برای انجام نیتت مهیا شد نیت خود را عملی کن.
نتیجه تفال شما به غزل 389
- در این ماه درباره کاری که در پیش دارید، شخصاً اقدام کنید و پا به میان بگذارید. قبل از اینکه آن عمل را انجام دهید، با یکی از آشنایان آگاه، با تجربه و دلسوز مشورت کنید. بدانید که با توکل به خدا به مرادتان می رسید.
- غم خوردن و ناله کردن دردی را دوا نمی کند. بلکه شما را افسرده و رنجور می سازد. پس بیهوده خود را به آب و آتش نزنید و از فلسفه وجودی اراده و تفکر کمک بگیرید. با شتاب و عجله کارها را پیچیده تر نسازید. از نیروی ایمان و اعتقاد همراه با توکل به خدا و همگام با فعالیت، خرد و عقل این کار را عملی سازید.
- تا یک ماه دیگر تمام ناراحتی های شما رفع می شود و اوضاع بر وفق مراد خانواده و شما می باشد. کار و نیت شما عملی می گردد. پس آستین ها را بالا بزنید و اقدام کنید.
- این نیت عملی می گردد ولی شتاب آفت و بلای آن می باشد. ابتدا مقدمات لازم را فراهم سازید و واهمه نداشته باشید. اگر پیام هستی و عشق را دریافت نکردید، به فرستنده دست نزنید. گیرنده های خود را تنظیم کنید (مشکل را باید از درون خود حل کنید). به پدر و مادر احترام بگذارید و همسر را دوست بدارید. دست از لجبازی بردارید. ملاقات مهمی و مسافرتی خوب در پیش دارید.
- حضرت حافظ در بیت های سوم، چهارم و هشتم می فرماید: من از غمت نمی توانم جانم را خلاص کنم و نجات دهم زیرا تو دل را به آسانی از من گرفتی.
- با سخن و کار دشمنان، از دوستان دوری کردی درحالی که هیچ کس نباید با دوست خود دشمن شود. دلم را خوار نکن زیرا جای و مسکن او در گیسوی توست. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
تعبیر کامل غزل 389 حافظ
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
هر لحظه با شنیدن بویت و به امید دیدارت مانند غنچه گل پیراهن را از گریبان تا دامن چاک میدهم.
تنت را دید گل گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن
گویی غنچه گل، تن تو را در باغ دید که مانند میزدگان مست جامه را بر تن درید.
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
من از دست غم عشق تو بهسختی جان به در میبرم، اما تو دل را از من به آسانی ربودی.
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچ کس دوست دشمن
بر اثر گفتههای ناروای دشمنان از دوست خودت بُریدی. هیچ کس مثل تو با دوست خود دشمن نمیشود.
تنت در جامه چون در جام باده
دلت در سینه چون در سیم آهن
تن تو در پیراهن مانند شراب در جام بلور و دلت در سینه مانند آهن در میان نقره است.
ببار ای شمع اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق روشن
ای شمع، از دیده شعلهور و سرخ خود اشک ببار زیرا سوز و گداز درونت بر همگان آشکار شده است.
مکن کز سینهام آه جگرسوز
برآید همچو دود از راه روزن
چنین مکن وگرنه از سینهام آه جانسوز مانند دود از گلوی من بیرون میآید.
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
دلم را مشکن و زیر پایت حقیرش مکن که در سر گیسوی تو جای گرفته است.
چو دل در زلف تو بستهست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن
به دلیل اینکه حافظ دل در سر گیسوی تو بسته و به تو وابسته است، بدین گونه که با او رفتار میکنی به او و کار او بیاعتنا مباش.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 389 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.