غزل سی و نهم حافظ با مصرع «باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ مضامین بکر و عالی عاشقانه را در هر قافیه گنجانیده تا غزل در مقابله با سایر غزلها پرمغزتر جلوه کند. این غزل هرگز نمایانگر یک مدحیه نیست. شاعر غم عشق را تنها یک قصه میداند ولی شنیدن آن از هر زبان تازگی خود را دارد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 39 حافظ را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل سی و نهم حافظ
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
تفسیر و معنی غزل 39 حافظ
با وعده و وعیدهای دیگران گول نخور. افرادی در اطراف تو هستند که قصد فریب تو را دارند. مال و ثروت حلال را در زندگیات بیاور. از آوردن ذکر خدا در کلامت غافل مشو تا به هر چه بخواهی برسی. برای رسیدن به یار باید مشکلات زیادی را پشت سر بگذاری. قانع باش تا زندگی برایت شیرین گردد.
در گذشته با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کرده ای اما به لطف خدا گشایشی در کار است. راهی را که انتخاب کرده ای، بهترین است. از آن باز نگرد که کامیابی در این راه است. در کار خود فقط به خدا توکل کن و به وعده های پوچ دیگران دل مبند که از حرف تا عمل فاصله بسیار است. قناعت پیشه کن و طمع نورز زیرا که روزی از جانب حق مقدر و مشخص است.
نتیجه تفال شما به غزل 39 حافظ
- خیلی به این نیت علاقه مندی و تصور می نمایی که از او بالاتر و بهتر در دنیا وجود ندارد. پس باید در این راه هر چه می توانی، تلاش کنی.
- حضرت حافظ در بیت هفتم می فرماید: ماجرای مهرورزی عاشقان بر محبوب ازلی، تنها یک داستان است که هر زبان گفته می شود و هر عاشقی بر حسب کمال عشق خود، از آن به گونه ای سخن می راند که نامکرر می نماید.
- پس شما این سخن حافظ را آویزه گوش کن و بدان هر که زود عاشق شود، زود فارق می شود.
- شخصی بسیار مهربان، دلسوز، علاقمند ولی گاهی در برابر عده ای دو شخصیتی هستی اما کمی وسواس به خرج می دهید و خوشبختانه از زندگی نسبتاً خوبی برخوردار هستی. بطوری که دیگران به شما رشک و حسد می برند. هراسی به دل راه نده.
- با کسی معاشر هستی که بسیار زیبا و دلبر می باشد و او به دل گرفته ای ولی نمی توان به زبان بیاوری. اما سعی می کنی با کنایه و گوشه زدن، حرف خود را بیان کنی. در حالی که او متوجه نیست، پس بی ریا و پوست کنده و خالص مطلب خود را با او در میان گذار که بنفع شماست. زیرا تردید موجب رنج و عذاب است.
- او قصد آزار شما را ندارد. بلکه بر اثر عدم آگاهی و بی غل و غش بودن، موجب ناراحتی شما می شود که شما باید او را متوجه کنید.
- مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش هر دو به نفع شماست. طلاق عملی نمی شود ولی ازدواج هم زود است. از مسافر خبری دریافت می کنی. بیمار شفا می یابد و از گمشده خبری دریافت می کنی. موفقیتی درانتظار شماست.
- نذری کن و به سخنان شخصی که نسبتاً پیر می باشد و موی حنایی و چشمانی ریز دارد، گوش بده که شما را زیاد دوست دارد.
- بهتر است نسبت به شخصی که قدی بلند و سفیدگون و جوان پر مدعایی است، بیشتر فکر کنی و کارهایت را با مشورت به پیش ببری.
- قدری با حوصله کارها را انجام بده و بر خدا توکل کن و صدقه بده. این را بدان که برنده، متعهد می شود اما بازنده وعده می دهد.
تفسیر کامل غزل 39 حافظ
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
بوستان خاطر من نیازی به سرو و صنوبر ندارد، چراکه شمشاد نازپرورده ما، یار شمشاد قد ما، از هیچ بلندبالایی کوتاهتر نیست.
ای نازنین پسر تو چه مذهب گرفتهای
کت خون ما حلالتر از شیر مادر است
ای پسر نازنین، تو چه رأی در پیش گرفتهای و کدام آیین را پذیرفتهای که در آن آیین ریختن خون ما از شیر مادر بر تو حلالتر است و کشتن ما در مذهب تو مباح است؟
ای نازنین پسر: برخی شارحان این بیت را دلیلی بر همجنسگرایی حافظ میدانند. خرمشاهی در جلد اول حافظنامه با رد این ادعا مینویسد:«رسم خطاب به پسرکان زیبارو از سنتهای دیرینه شعر پارسی است.
اصولا خطاب به زن یا دختر نامعمول بوده و خلاف ادب شمرده میشده. به همین جهت است که در سراسر دیوان حافظ حتی یکبار لفظ دختر به کار نرفته و هرچه دختر در دیوان اوست همه دختر رز (شراب) است و از معشوقه همواره به کنایه و استعاره نظیر محبوب، یار، دلبر، شاهد قدسی و نظایر آن سخن گفته است… این اشارات را نباید حمل بر معنای ظاهری کرد».
چون نقش غم ز دور ببینی شراب خواه
تشخیص کردهایم و مداوا مقرر است
همین که نشان اندوه را از دور دیدی، باده طلب کن که ما درد را شناختهایم و درمان آن مطمئنم که جز می نیست.
از آستان پیر مغان سر چرا کشیم
دولت در آن سرا و گشایش در آن در است
چرا از درگاه پیر مغان رویگردان شویم درصورتیکه بخت نیک و پیروزی و رهایی از اندوه در آستانه درگاه او است؟
پیر مغان: رهبر دینی زردشتیان و پیشوای آتشپرستان یا پیر میفروش که معنای دوم صحیحتر است. برای مطالعه بیشتر به معنی بیت دوم غزل شماره ۲ حافظ مراجعه کنید.
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
ماجرای مهرورزی عاشقان بر محبوب بر محبوب ازلی تنها یک داستان است که به هر زبان گفته میشود و هر عاشقی برحسب کمال عشق خود از آن به گونهای سخن میراند که غیرتکراری به نظرمیرسد.
دی وعده داد وصلم و در سر شراب داشت
امروز تا چه گوید و بازش چه در سر است
دیروز درحالیکه مست بود به من وعده داد که به وصل میرساندم. نمیدانم امروز که هشیار است، چه خواهد گفت و چه فکری در سر دارد.
در سر شراب داشتن: مست بودن یا هنوز باقی بودن آثار مستی در مشاعر کسی را گویند.
شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیم
عیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
شیراز، آب رکناباد و این نسیم خوش هیچ خللی ندارد و زیبایی چهرهی هفت اقلیم جهان است.
شیراز: حافظ بارها عاشقانه از زادگاه خود یاد کرده است. ابن بطوطه سیاح در سفرنامهاش مینویسد رکنآباد نهری است که از وسط شهر شیراز میگذرد و آب نهر در زمستان گرم و در تابستان بسیار خنک است. دلبستگی حافظ به شیراز آنقدر عمیق است که در غزلیات متعدد از آن یاد میکند:
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگه دار از زوالش
به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
(بیت اول و چهارم از غزل شماره ۲۷۹ حافظ)
هوای منزل یار آب زندگانی ماست
صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم
(بیت هفتم از غزل شماره ۳۳۳ حافظ)
شیراز معدن لب لعلست و کان حسن
من جوهری مفلسم ایرا مشوشم
(بیت پنجم از غزل شماره ۳۳۸ حافظ)
هفت کشور: یا هفت اقلیم، هندیان و ایرانیان پیشین گیتی را به هفت پایه قسمت میکردند: هندوان، عربیان و حبشیان، مصر و شام، ایرانشهر (که مرکز هفت کشور است)، صقلاب و روم، ترک و یاجوج، چین و ماچین.
فرق است از آب خضر که ظلمات جای او است
تا آب ما که منبعش الله اکبر است
میان آب حیات که خضر از آن نوشید و عمر جاودان یافت تفاوت هست با آب ما، چه اینکه آن آب در تاریکیها قرار داشت ولی آب ما از «الله اکبر» منبع میگیرد. این بیت در مفاخره و مباهات است که آب رکناباد حتی از آب حیات نیز برتر است.
آب ما: آب رکناباد که از تنگ الله اکبر میان دو کوه چهل مقام و بابا کوهی سرچشمه میگیرد. برای اطلاع بیشتر معنی بیت دوم از غزل سوم حافظ را مطالعه کنید.
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
به پاس آبروی درویشی و خرسندی دست نیاز پیش پادشاه دراز نمیکنیم، به او بگو که رزق مقسوم ما به تقدیر خداوندی میرسد.
فقر: در لغت به معنای احتیاج و تنگدستی و در اصطلاح صوفیان نیازمندی به خدا و بینیازی از غیر اوست. حافظ به هر دو فقر یعنی فقر مادی و فقر عرفانی اشارههای فراوان دارد.
- فقر مادی: گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم / گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم (بیت دهم در غزل ۳۴۶)
- فقر عرفانی: اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل / کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی (بیت هفتم در غزل ۴۸۸)
- دولت فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سبب حشمت و تمکین منست (بیت پنجم در غزل ۵۲)
حافظ چه طرفه شاخ نباتیست کلک تو
کش میوه دلپذیرتر از شهد و شکر است
ای حافظ، نی قلم تو چه شاخه برومند نیکو و شگفتی است که میوهاش از عسل و قند شیرینتر و خوشتر است.
شاخ نبات: آنچه به صورت شاخ در کوزههای نبات به رشته بسته میشود و نام معشوق حافظ. شهرت شاخ نبات به معشوق حافظ از بیت هفتم غزل ۱۸۳ «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند» نشأت گرفته است:
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کزآن شاخ نباتم دادند
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل سی و نه حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.