غزل 412 حافظ با مصرع «مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که کمان ابروی یار و دلدار چشمِ حافظ را خونافشان کرده است یعنی بجای اشک خون میگرید. از دست چشم و ابروی محبوب همه عالم پر از آشوب خواهد شد و حافظ غلام چشم مست معشوق است. این غزل حاصل طبع آزمایی شاعر در دوره اول حکومت شاه شجاع است که با ردیف ابرو سروده شده و روی دل شاعر در پرورش مضامین آن به جانب شاه شجاع است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 412 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 412 حافظ
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاری است
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
تفسیر و معنی غزل 412 حافظ
اگر در دام عشق گرفتار شدهای خودت را عذاب نده و ناامید مباش، تنها شکیبایی پیشه کن، تو با صبر و بردباری به کام دل خواهی رسید و رقیبان از میدان به در میشوند. اگر هم به خاطر مال دنیا و برای رسیدن به مقصودت بسیار تلاش میکنی ولی به نتیجهای نمیرسی؛ این نشانهای از سست شدن ایمانت است.
عقل و زرنگی به تنهایی کافی نیست و باید لطف خدا یار تو باشد تا موفق شوی؛ از یاد خدا غافل مباش، دست دعا به طرف پروردگار جهان بگشا که اگر به خدا توکل کنی و در راه او قدم بگذاری به صراط مستقیم هدایت شده، حریفان خود را شکست خواهی داد و به هرآنچه میخواهی دست مییابی.
اکنون که با همه زیرکی ها و کناره گیری ها در دام عشق اسیر شده ای بی تابی ها و غصه های تو بیهوده است. خود را بیش از این عذاب نده و نسبت به آینده ناامید نباش. بدان که تو در میان رقیبان خود برگزیده خواهی شد. آنها کنار گذاشته خواهند شد و این تو هستی که به مقصود خود خواهی رسید.
نتیجه تفال شما به غزل 412
- حضرت حافظ در بیت های ششم و هشتم می فرماید: کسی با زیبایی آن چنانی محبوبم نخواهد گفت که حوران و پریان بهشتی دارای چشمانی زیباست. اگر چه حافظ پرنده ای هوشیار و زیرک بود ولی چشمان و هلال ابروی یار با ناز و کرشمه اش، او را شکار کرد و زیرکی فایده ای در مقابل عشق نداشت.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- به شما توصیه می کنم که عجله و شتاب نداشته باشید. بلکه با صبر و شکیبایی گره از این کار باز می شود. ابتدا با یکی از استادان با تجربه مشورت کنید. سپس با پدر و مادر در این باره سخن بگویید و راهنمایی بخواهید. دست از لجبازی بردارید که به ضرر شماست.
- موفقیت و کامیابی از شما دور نشده، بلکه تردید، نگرانی و اضطراب بر شما مسلط گردیده، در حالیکه این نیت و اجرای آن چندان دور از انتظار نیست و بالاخره گره این مشکل با صبر و شکیبایی به نفع خانواده شما باز می شود.
- با خود خوری و نق زدن کاری پیش نمی رود، بلکه فکر کنید امروز متولد شده اید. پس برای آینده خود برنامه ریزی کنید و از نیروی اراده، همراه با توکل بر خداوند استفاده کنید. به یکی از مشاهد مترکه بروید و دعا کنید که گشایش بسیار است.
- دنیا زندان مومن و بهشت کافر است و مرگ پلی است که مومنان را به بهشت و کافران را به دوزخ می رساند.
- قرض ادا می شود. بیمار فعلاً به همین حالت خواهد بود. خرید و فروش توصیه نمی شود. تغییر مکان و شغل را به زمان دیگر موکول کنید که اوضاع فعلی به نفع شماست پس عجله نداشته باشید.
تعبیر کامل غزل 412 حافظ
مرا چشمی است خون افشان ز دست آن کمان ابرو
جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
از دست آن یار کمانابرو اشک خونین از چشمهایم روان است، عاقبت دنیا از چشم و ابروی او پر از آشوب خواهد شد.
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
من چاکر چشم آن یار زیبا هستم که وقتی از مستی به خواب ناز فرو میرود، چهرهاش مانند باغ گل است و ابروان سیاهش همچون سایبانی بر آن چهره سایه انداخته است.
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش
که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
پیکرم مانند ماه نو از این غصه باریک و خمیده شد که با وجود انحنای ابروی او، ماه آسمان با چه جرأتی از بلندای آسمان خود را مینمایاند؟
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
دور از چشم و توجه نگهبانان، از چشم و پیشانی آن معشوق هر لحظه هزاران اشاره به ما میرسد و در این میان ابروی یار پردهدار و پیامرسان است.
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاری است
که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو
پیشانی او برای جان گوشهنشینان، باغی دلگشا است که ابروانش گرد آن گلزار با ناز میخرامند.
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی
که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
با این زیبایی محبوب، دیگر کسی از زیبایی چشم حور و حالت ابروی پری سخن نمیگوید.
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
تو بیرحم سنگدل چهره و گیسوی خود را نمیپوشانی و از آن میترسم که انحنای آن ابروان دلربا، قبله و محراب مرا به سوی خود بگرداند.
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
با آنکه حافظ در طرفداری از محبوب خود همچون پرندهای زرنگ بود، عاقبت آن کمانابرو با تیر عشوه مژگان چشم خود، او را شکار کرد.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 412 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.