غزل پنجاه و سوم حافظ با مصرع «منم که گوشه میخانه خانقاه من است» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ گوشه میخانه را برای خود به عنوان عبادتگاه میشمارد و هر صبح میفروش را دعا میکند. حافظ میگوید گناه در اختیار انسان نیست ولی به خاطر ادب بندگی گناهکاری خویش را میپذیرد. این غزل یکی از شاهکارهایی است که در پوشش ظاهر مفاهیم عرفانی سروده شده و کمال ظرافت و هنرمندی در پنهان ساختن مقصود آن به کار رفته است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 53 حافظ را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل پنجاه و سوم حافظ
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
تفسیر و معنی غزل 53 حافظ
به نظر میرسد که در چند روز گذشته اشتباهی انجام دادهای که فکر تو را به خود مشغول ساخته است. اصلاً نگران نباش با عذرخواهی کردن تو تمامی مشکلات پایان مییابد و از این مخمصه رهایی مییابی. سعی کن تنبلی را کنار بگذاری، چراکه همیشه از قدیم گفتهاند از تو حرکت و از خدا برکت، پس بلند شو و قدم در راه گذار تا به سعادت برسی. دلت اگر با خدا باشد، به هر چی میخواهی میرسی و به درجات عالی دست پیدا میکنی.
انسانی وارسته و ساده دل و پاک نیت هستی. خدا نیز به واسطه اخلاقیات نیکوی تو، تو را از حرص و آز دور نگه داشته و به تو مناعت طبع بخشیده است. نیتی که در دل داری خیر است اما آنقدر از دیگران بدی دیده ای که خسته شده ای. هرگز از فطرت پاک خود گذر نکن و در راه تهذیب و تزکیه و تعلیم کوشا باش که به امید خدا بلندترین جایگاههای اجتماعی و انسانی در انتظار توست.
نتیجه تفال شما به غزل 53 حافظ
- بهترین راهی که انتخاب کرده ای، همین است اما باید با فکر و اندیشه عمل کنی.
- حضرت حافظ در بیت پنجم و ششم می فرماید: از آن زمان که به آستان جانان روی نهاده ام، مقام و تکیه گاه من از فلک و خورشید هم بالاتر شده است و به کمال اوج رسیده ام. جز آنکه خنجر مرگ، خیمه هستی مرا پاره کند و از جای برکند وگرنه روی بتافتن و گریختن از آستان نیک بختی که همان درگاه محبوب است، امکان پذیر نیست.
- شما شخصی مهربان، صمیمی، از خود گذشته، صادق، فعال، قدری گوشه گیر، زود رنج، پرخور، تفریح پذیر، آداب دان و وسواسی هستید که از کار و عمل دیگران زود ناراحت می شوید.
- اخیراً دچار مشکلی شده اید که برطرف شدن آن، نیاز به زمان دارد. باید صبر و حوصله را سپر خود سازید و از خود خوری و اندیشه فرسایی، جدا خودداری کنید.
- به زودی شاهد موفقیت و پیروزی شما خواهیم بود. به شرط آنکه دقت سرعت و تلاش را افزایش دهید.
- در این هفته با کسی ملاقات خواهی کرد که بسیار سودمند است ولی از شخصی کوتاه قد، چهار شانه، سفید روی با موی مایل به قهوه ای جدا دوری کنید که حسود زندگی شما است.
- از زندگی نسبتاً خوبی برخورداری. چیزی کم نداری. همه شما را دوست دارند و در آسایش شما می کوشند. حیف است که آنها را ناراحت کنی.
- سه فرزند خواهی داشت که دومی شما را اذیت خواهد کرد و به خارج خواهد رفت. شما در فراق او خواهید بود. مسافرت را توصیه می کنم. خرید و فروش هردو، خوبست. مسافر خبری نمی دهد و نمی آید. این کار با حوصله انجام میگیرد.
- خرید یکه در نظر دارید. انجام می گیرد. پدر یا همسرتان در معامله ای ضرر می کند و برادرتان دچار ناراحتی می شود. خواهرتان خوشبخت می گردد. اندیشه ای که از دیروز در ذهن دارید، خوب است.
تعبیر کامل غزل 53 حافظ
منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
من آن کسم که گوشه میخانه خانقاهِ من است؛ و دعا کردن به پیرِ مغان هر سحر وردِ من است.
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
اگر من ترانه و آواز جنگِ صبوح ندارم چه باک، زیرا عذرخواهی من به صباح برایم همان نوای چنگ و ارغنون است. یعنی اگر با چنگ و نای و عود و سازهای دیگر ذوق و صفایی ندارم. در عوض هر سحر اذکاری که میکنم و توبه و استغفاری که مینمایم و اورادی که میخوانم. برایم نوای چنگ و نای و ارغنون است.
در این بیت «صبوح» را مجازاََ به معنی «صباح» گرفته است و اِلّا صبوح به معنی «هنگام صباح باده نوشیدن» است.
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
به حمدالله از گدا و شاه فارغم. چون پادشاه من آن گدایی است که ملازم خاکِ درِ دوست است. یعنی از پادشاهان و گدایان دنیا فارغم، پس پادشاهِ من آن گدای بی نوایی است که ملازمِ آستانه جانان است.
غرض ز مسجد و میخانهام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
غرضم از مسجد و میخانه، وصال شما است و خدا، گواهِ من است که خیالی و فکری جز این ندارم. یعنی هر کجا باشم وصال تو در فکر و خیالم است.
مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
مگر با شمشیر اجل خیمه وجودم را بر کنم. واِلّا رمیدن از درِ دولت، عادت و طریق من نیست. یعنی اگر بمیرم که درِ جانان را ترک نمایم. زیرا دولت در این در و سعادت در این باب است.
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
از آن زمان که به آستان جانان رو نهادم. مقام و تکیه گاهم یعنی قرارگاهم از فلک شمس بالاتر شده است. یعنی به کمال اوجِ عزت و رفعت رسیدم.
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
دلبر بی وفا را دوست داشتن گناه است. اما این گناه را من به اختیار خود مرتکب نشده ام. چون در عشق دلبر من بی اختیارم. اما تو حافظ، شرط ادب را رعایت کن و بگو این گناه از خودِ من است. یعنی بگو که جانان بی وفا را من به اختیار خود انتخاب نمودم و دوستش دارم و در این خصوص، جزیی اختیار در دست من بوده است.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل پنجاه و سه حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.