غزل 70 حافظ با مصرع «مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که عاشق بیچاره جز به چهره معشوق نمینگرد و اشکهایی که میریزد هرچند از خون دل او برآمده است، به دور معشوق طواف میکند. حافظ فقیر، چون مالی برای اهدا به آستان ندارد، قلب خود را نثار کرده و در عشق صبر میکند. این غزل از سعدی اقتباس شده و مطلع و مقطع آن به ترتیب تلمیح و تضمینی از مفاد دو مصراع مطلع غزل سعدی است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 70 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 70 حافظ
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
تفسیر و معنی غزل 70 حافظ
کارهایت را خودت انجام بده و از دیگران توقع انجام کاری را نداشته باش. چنان در کارها موفق خواهی شد که همه از آن حیرت زده شده و به تو حسادت میورزند. بخت و اقبال تو بسیار بلند است و در هر کاری که پا بگذاری موفق خواهی شد. نسبت به دیگران بی اعتنا نباش و در رفع مشکلات به ایشان یاری رسان.
تمام فکر و ذکرت هدفی است که در سر داری و به هیچ چیز دیگر جز آن فکر نمی کنی. با دست خالی قصد انجام کار بسیار بزرگی را داری ولی بدان که جوینده یابنده است. با همت بلندی که تو داری حتما به مقصود خواهی رسید. فقط در مقابل مشکلات صابر باش و از راهی که انتخاب کرده ای روی مگردان.
نتیجه تفال شما به غزل 70
- حضرت حافظ در بیت چهارم و ششم می فرماید: اگر دوستدار تهی دست و فقیر، طلای دل و جان خود را نثار تو کرد، به او عیب مگیر زیرا به نقد رایج زمان قادر نمی باشد.
- من که از سوز عشق تو به شکایت آهی بر نمی آورم. نمی توان پنداشت که سرانجام در برابر دعاهای جانگداز تو شکیبایی و تاب بیاورم.
- حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.خوش به حال شما که درکارهایتان، چنان موفق می شوید که انگشت نمای همه خواهید شد. بطوری که بر شما حسد خواهند برد. اقبال شما بلند است و به هر کاری دست بزنید، مورد قبول همه قرار خواهید گرفت. موفقیت همراه شماست، به شرط آنکه اولاً، غروز بر شما چیره نشود ثانیاً، علاقه، اراده و سرعت عمل را همراه سازید و بر خدا توکل کنید.
- دنیا را خیلی مهم می پنداری و به آن وابسته شده ای و برای کسب مقام و ثروت تلاش می کنی. این کوشش، چندان ناسازگار هم نمی باشد ولی نباید موجب گردد که از خداوند و دعا و نیایش به دور افتی.
- همه شما را دوست دارند و شما نیز دارای قلبی مهربان، باصفا و صمیمی می باشید اما گاو نه من شیرده هم می باشی و با عصبانیت های بی موقع و زود رنجی مکررتان، کارها را خراب می کنید.
- مسافرت خوبست. خرید و فروش نافع می باشد. مسافر حالش عالی است. خبری دریافت می کنید و مژده ای به دست می آید. بیمار شفا می یابد. قرض ادا می شود. موفقیت در چند قدمی شماست. مواظب کردار و رفتار خود باشید.
- دیروز درباره شما سخنانی گفته شد که واقعیت نداشته و ندارد. این عمل حسودان را به خدا واگذار کنید.
- زیاد سر به سر او نگذارید و برایش خرده نگیرید. زیرا در این حالت، سرخورده و غمگین می شود. بلکه او را تشویق کنید و برایش هدیه ای بخرید و دلش را بدست آورید. در این حالت، سر به راه و آرام تر خواهد شد. او شما دوست دارد ولی لجبازی می کند.
تعبیر کامل غزل 70 حافظ
مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
مردمک چشم ما جز به رخِ تو به غیر نگاه نمیکند و دلِ حیرانِ ما دائماََ تو را ذکر میکند.
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست
اشکِ چشمم برای طوافِ حَرمت، احرام میبندد. اگرچه از خونِ دلِ مجروح یک نفس طاهر و پاک نیست. یکی از شرایط اصلی احرام بستن طهارت کامله است.
بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی
طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست
اگر مرغ بهشت که آنقدر عزیز است به سوی تو و در هوای وصل تو پرواز نکند، همان بهتر که مثل مرغ وحشی و بیقدر و منزلت، در دام و قفس اسیر باشد.
عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست
ای جانان اگر عاشق مفلس، دلِ ناقابل خود را نثار تو کرد، عیبش مگیر، زیرا به پرداخت نقد جان و یا نقد رایج توانایی ندارد. «نقد روان» به دو معنی آمده؛ یکی پول رایج مثل سکه طلا و نقره رایج و معنی دومش روح انسان است.
عاقبت دست بدان سرو بلندش برسد
هر که را در طلبت همت او قاصر نیست
هر کس که در طلب تو، همتش کوتاه نباشد، عاقبت دستش به سرو بلند تو یعنی به قامتت میرسد. یعنی هر که سعی و همتش در طلب تو کامل باشد البته روزی به وصالت میرسد.
از روان بخشی عیسی نزنم دم هرگز
زان که در روح فزایی چو لبت ماهر نیست
در حضور تو از روان بخشی عیسی دَم نمیزنم و سخن نمیگویم، زیرا که در روح فزایی، چون لب تو ماهر نیست. حتی مهارتی که لبت در حیات بخشی دارد در حضرت عیسی وجود ندارد.
من که در آتش سودای تو آهی نزنم
کی توان گفت که بر داغ دلم صابر نیست
من که در آتش محبت تو حتی آهی نمیکشم، چگونه میشود گفت که دلم در داغ صابر نیست یعنی تحملِ آتش عشق را ندارد.
روز اول که سر زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
روز الست که سر زلفِ تو را دیدم گفتم که پریشانی این زنجیر نهایت ندارد. یعنی هر قدر که زلف پریشان گردد به همان نسبت دلها پریشان میشود. زیرا مقام و محل قرارِ دلها، زلف است. پس زلف که پریشان شود. همان دلها هم پریشان میشوند. با این وصف، چون پریشانی زلف غایت ندارد پس پریشانی دلها هم انتها نخواهد داشت.
سر پیوند تو تنها نه دل حافظ راست
کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
سودا و آرزوی وصلِ تو نه تنها آرزوی دلِ حافظ است، بلکه کیست آن کس که هوای وصلِ تو در خاطرش نباشد. یعنی در خاطر همه آرزوی وصلِ تو هست.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 70 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.
دیدگاه (1)