غزل 87 حافظ با مصرع «حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که شاعر از پیروزی شاه شجاع در یکی از جنگهای خانگی اظهار شادمانی میکند. حافظ از تعابیر ظریف استفاده میکند و جهانگیری را به حسن و ملاحت ممدوح نسبت میدهد. هیچکس توان گفتن از زیبایی دوست را ندارد. حافظ به شکرانه، راه کوی میفروشان را درپیش خواهد گرفت. این غزل به خاطر یکی از فتوحات دوره حکومت شاه شجاع سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 87 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 87 حافظ
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
تفسیر و معنی غزل 87 حافظ
به تنهایی نمیتوانی کارهایت را پیش ببری. نیاز به یک رفیق و همکار صادق داری که به تو کمک کند و در عین حال راز دلت را پیش خودش نگه دارد. بدون دوست، محبت درونت شعلهور نخواهد شد. نگران مباش، زیراکه او میتواند تکیهگاه خوبی برای رسیدن تو به اهدافت باشد و راه را برای تو صاف خواهد کرد.
قصد انجام یک کار گروهی را دارید. بدان که با اتحاد و یگانگی می توان کارهای بزرگی انجام داد، اما به شرط آنکه اسرار درونی جمع خود را برای هر کسی فاش نکنید و از بازگو کردن تصمیمات خود در جمع بپرهیزید. با یاری یکدیگر و به خواست خدا می توانید بر مشکلات پیروز شوید و جای هیچگونه نگرانی نیست. به حرفهای حسودان و تنگ نظران اعتنایی نکنید و با امید به خدا کار را شروع کنید.
نتیجه تفال شما به غزل 87
- زیبایی، طنازی، عشق ورزی، محبت و مهر از صفات برجسته شماست که همه را شیفته آن زیباروی و فتنه انگیز کرده است. ارزش خود را بدان.
- حضرت حافظ در بیت نهم صراحتاً راز دل و نیت شما را جواب می دهد که: با خون شقایق، بر برگ لطیف گل نوشته اند که کار آزموده و با تجربه و آموخته کسی است که باده ارغوانی بنوشد و غم نخورد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- او خیلی شما را دوست دارد. واقعاً از صمیم قلب به شما عشق می ورزد. اما ای بلای طناز، شما به او بی محبت هستید و یا سختی روا می داری. قدری آرام تر باش زیرا جفا و ستم هم اندازه ای دارد. درست است که شما از امکانات لازم برخوردار هستید. آخر آن بیچاره هم دلی دارد.
- شما پایتان در مساله ای کشیده شده که چاره ای از آن ندارید. بلکه لازم است فوری با یکی از بستگان درجه اول و مهربانتان مشورت کنید.
- در اجرای نیت شما تردیدی وجود ندارد و انجام آن نیز آسان و ساده می باشد. داستان شما چون داستان شیخ صنعان است که گرفتار شد و همه چیز را از دست داد. ولی از پای ننشست و یا چون حضرت یوسف (ع) می باشد.
- مسافرت را حتمی می دانم. خرید و فروش هر دو برای شما سود دارد. بیمار شفا می یابد. از مسافر خبری دریافت می کنی و امکان آمدن او زیاد است. طلاق صورت نمی گیرد ولی ازدواج عملی است. گمشده به زودی پیدا می شود.
- آدمی بسیار وسواسی و عجول و یکدنده هستی. قدری صبر و حوصله داشته باشید که کارها بر اثر شکیبایی انجام می گیرد. نذری که کرده اید، ادا کنید و قرضی که دارید، بپردازید که گشایش در آن است.
- به یکی از مشاهد متبرکه برو و در آنجا سوره مبارکه القارعه را با معنی و حضور قلب بخوان. برنده ارزش اخلاقی را به عنوان تنها منبع قدرت حقیقی می شناسد اما بازنده چون در باطن برای ارزش اخلاقی، احترام اندکی قائل است، بیش از ظرفیت خود در جهت کسب منابع بیرونی خود تلاش می کند.
تعبیر کامل غزل 87 حافظ
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان میتوان گرفت
زیبایی تو به همراه بانمک بودن تو، دنیا را گرفت یعنی تمام خلقِ عالَم را فریفته خود کرد. آری جهان را میشود به اتفاق و با همدیگر فتح کرد.
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت
شمع میخواست که اسرارِ اهلِ خلوت را آشکار سازد؛ خدا را شکر که رازِ دلش یعنی آتشِ حسد به زبان سرایت کرد و زبانش آتش گرفت یعنی فتیلهاش آتش گرفت و قادر به تکلم نشد؛ و نتوانست اسرار را فاش کند.
زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعلهایست که در آسمان گرفت
از این آتش نهانی که در سینه من است خورشید شعلهای کوچک از آن آتش است یعنی از آتش سینه من، آسمان شعلهور شد.
میخواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت
گُل میخواست که از رنگ و بوی دوست حرف بزند یعنی در رنگ و بوی، خود را با دوست برابر بداند و بدان فخر نماید، اما از غیرت صبا، نَفَسِ گُل در دهانش ماند یعنی صبا از شدت غیرتش مانع حرف زدن گُل شد.
حاصل اینکه: گُل در رنگ و بو به یار نمیرسد. بی تناسب نیست اگر بگوییم، صبا نگذاشت دهانِ غنچه باز شود. یعنی نگذاشت که از شکلِ غنچه بیرون آید.
آسوده بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت
چون پرگار که در کنار میگردد، در یک گوشه آسوده خاطر و آرام عُمر میگذراندیم، اما عاقبت دوران، چون نقطه در میانم گرفت یعنی مرا به وسطِ دایره کشاند. منظور بیت: مثل نقطهای در محیط دایره دور از مردم در یک گوشه انزوا در نهایتِ آسودگی به سر میبردم، امّا عاقبت روزگار مرا، چون نقطه دایره به میان مردم کشید.
آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت
اشتیاق جام شراب، خرمن وجودِ مرا در آن روزی آتش زد و سوزاند که عکس چهره ساقی در آن جام آتش زد. منظور بیت: وقتی عکس چهره سرخِ ساقی در جام افتاد، جام مثلِ آتش شعلهور شد و این جاذبه مرا چنان عاشق و مفتون ساخت که هستی من بر سرِ آن رفت و این آتش، خرمن زندگی مرا سوزاند.
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنهها که دامن آخرزمان گرفت
در اثرِ این فتنهها که در آخر زمان بروز کرده، میخواهم در حالیکه با رقص و شادی زندگی را ترک میگویم به محله مُغان و میکده بروم. یعنی برای رهایی از فتنههایی که در زمان اخیر پیدا شده، خوشحال و مرفه البال به مجلس نوشیدن شراب خواهم رفت.
می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت
باده بنوش، زیرا هر که عاقبت کارِ جهان را دید، بیدرنگ غمِ جهان را ترک گفت و قدح بزرگ پر از شراب را در دست گرفت یعنی به باده نوشی پرداخت. خلاصه هر که سریع الزوال و فانی بودن دنیا را دید و از آن آگاه گشت تند و فوری غمِ دنیا را فراموش نموده به عیش و نوش پرداخت و قدحهای سنگین بدست گرفت.
بر برگ گل به خون شقایق نوشتهاند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
سرخی برگِ گل ذاتی نیست بلکه در اثر خون گل شقایق (نماد عاشق جان بر کف) است. آن کسی که پختهرأی و مجرب روزگار شد، باده قرمز نوش کرد. یعنی نوشیدن باده قرمز یک امر ذوقی است و لذتبخش، و یک شخص مجرب نباید این ذوق را ترک نماید.
حافظ چو آب لطف ز نظم تو میچکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
ای حافظ، وقتی که از نظمِ تو آبِ لطافت میچکد یعنی شعرت لطیف و آبدار است. پس حاسد چگونه میتواند از آن ایراد بگیرد یعنی دیگر قادر نیست که به تو طعنه بزند و نکته بگیرد.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 87 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.