ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 89 حافظ: یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

غزل 89 حافظ با مصرع «یا رب سببی ساز که یارم به سلامت» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ می‌گوید بر اثر دوری از یار بی‌قراری می‌کنم و مردم سرزنشم می‌کنند؛ خدایا سببی بساز که یارم باز گردد و از رنج ملامت خلاصم کند. او خاک راه یار را می‌خواهد تا بر دیدگانش گذارد. حافظ به مدعیان عشق دروغین می‌گوید شما را به خیر و ما را به سلامت، من هیچگونه سخنی با شما ندارم اما از جور یار راستین شکایت ندارد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 89 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 89 حافظ

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفرکرده بیارید

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

فریاد که از شش جهتم راه ببستند

آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی

بر می‌شکند گوشه محراب امامت

حاشا که من از جور و جفای تو بنالم

بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ

پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت

تفسیر و معنی غزل 89 حافظ

گرفتاری و رنج همیشه در زندگی بوده و هست، پس در این زمان از مشکلاتی که درگیر آنی نگران مباش چرا که گذرا هستند. سعی کن با ترفندی خود را از این گرفتاری‌ها نجات دهی. با نشستن در یک گوشه و غصه خوردن کاری پیش نخواهد رفت؛ بلند شو و خودت، خودت را نجات بده.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

منتظر بازگشت کسی هستی که می تواند تو را از بند غم و اندوه رها سازد. سبب ساز و چاره ساز مشکل تو تنها خداست. از او مدد بجوی. هرگز در زندگی کار امروز را به فردا مینداز چرا که ممکن است فردا خیلی دیر باشد. از مشکلاتی که بر سر راهت به وجود می آیند شکوه مکن شاید که خیر و صلاح تو در این است و تو خود از این امر غافلی.

نتیجه تفال شما به غزل 89

  • حضرت حافظ در بیت های هفتم و هشتم می فرماید: دلق و خرقه زهد، ریا در آتش بینداز که کمان ابروی ساقی با تیر و ناز و غمزه خود گنج محراب عبادت را نیز ویران می کند. حضرت حافظ خطاب به جانان می گوید: حاشا و هرگز که من از جور و جفای تو بنالم و شکایت کنم. زیرا ظلم لطیفان سراسر لطف و احسان است. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • در انتظار کسی یا چیزی به سر می بری و فکر می کنی تنها راه سعادت و خوشبختی شما، در رسیدن به این نیت است. مطمئن باش که این نیت، ارابه ای است که چهار چرخ آن، توکل بر خدا، پشتکار، سرعت عمل و ژرف اندیشی است.
  • جای هیچ گونه نگرانی وجود ندارد. تا دیر نشده، اقدام کن و همین پنجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه برو و دعا کن و نذری که کرده ای ادا کن. سوره مبارکه المائده از آیه ۴۰ تا ۷۰ را با معنی و حضور قلب بخوان که گشایش است.
  • در خانه، همه شما را خیلی دوست دارند و او نیز شما را بی اندازه دوست دارد اما شما فردی زود رنج و نازک و نارنجی هستی که به غوره ای سردی می کنی و به کشمشی گرم.
  • گمشده پیدا می شود. مسافرت عالی است. خرید و فروش هر دو نافع و سودمند می باشد. طلاق عملی است و ازدواج به سادگی انجام نمی گیرد. قرض ادا می شد. سفر کرده فعلاً نمی آید ولی حالش خوبست. بیمار شفا می یابد.
  • موفقیت در چند قدمی شماست. به زودی پرنده خوشبختی بر بام منزل شما خواهد نشست.
  • جدیداً دچار سردرد و ناراحتی شده اید. بهتر است خود را از دعوای آنها کنار بکشید. چون آنها عقل و سازگاری درستی ندارند و از فرهنگ متفاوتی پیروی می کنند.
  • اوضاع به زودی تغییر خواهد کرد و اسب کامیابی در جلوی خانواده شما خواهد ایستاد. نگران نباش.

تعبیر کامل غزل 89 حافظ

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و برهاندم از بند ملامت

پروردگارا، عاملی فراهم کن که یارم به سلامت برگردد و مرا از چنگِ شماتت مردم خلاص کند، یعنی غمِ هجرانِ یار طوری تاب و توانِ مرا برده که گاهی از شدّتِ ناراحتی عنان اختیار از دستم خارج می‌شود به طوری که حالت عجیب و غریب از من دیده می‌شود و همین امر سببِ سرزنشِ مردم نسبت به من می‌گردد. حال‌ ای خدا سببی ساز که یارم برگردد و مرا از ملامت مردم نجات دهد.

خاک ره آن یار سفرکرده بیارید

تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت

خاکِ راهِ آن یارِ سفر رفته را بیاورید تا چشمِ جهان‌بینِ خودم را مقام و محل سکونت آن خاک نمایم. یعنی غبار راهِ او را به جای توتیا به چشمم بکشید تا دایم از آن نور و ضیاء کسب نمایم.

فریاد که از شش جهتم راه ببستند

آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت

فریاد و فغان که حُسن یار از شش طرف راهم را بست، یعنی آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت جانان از جمیع جهات توجه مرا جلب نموده و به خود متعلق ساخته‌اند. حافظ به زیبایی به مناسبت ذکر شش جهت (بالای سر، زیر پا، دست راست، دست چپ، پیش رو، پشت سر)، از اسباب حُسن هم شش چیز آورده است.

امروز که در دست توام مرحمتی کن

فردا که شوم خاک چه سود اشک ندامت

ای جانان امروز که در اختیار تو هستم در حق من مهربانی کن، فردا که مُردم و خاک شدم، گریستن و پشیمانی چه فایده‌ای دارد؟ یعنی امروز که در دنیا هستم و زنده‌ام، می‌توانی حالم را رعایت کنی پس مرحمتی کن و مراعاتم نما. زیرا فردا بعد از مرگم اگر پشیمان هم شوی فایده ندارد.

ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق

ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت

ای کسی که با تقریر و بیان از عشق دَم می‌زنی یعنی عشق را با قیل و قال بیان می‌کنی، ما با تو حرفی نداریم برو به خیر و سلامت. یعنی‌ ای کسی که کیفیت عشق را با زبان بیان می‌کنی، در حالی که عشق حال است و به قال نمی‌گنجد.

درویش مکن ناله ز شمشیر احبا

کاین طایفه از کشته ستانند غرامت

ای درویش از شمشیر دوستان ناله و فریاد و فغان مکن، زیرا این طایفه دوست، دیه را از کشته یعنی از مقتول می‌گیرند. یعنی عاشقانِ خود را می‌کشند و بعد می‌گویند دست‌های ما از کشتن شما‌ها خسته شده و به این بهانه از کشته شده خونبها می‌گیرند.

در خرقه زن آتش که خم ابروی ساقی

بر می‌شکند گوشه محراب امامت

خواجه خطاب به همان درویش می‌گوید: آتش به خرقه بزن که خمِ ابروی ساقی، گوشه محرابِ امامت را برمی‌شکند و خراب می‌کند.

حاصل اینکه: خمِ ابرویِ ساقی تمام مردم عالَم را به خود جلب نموده و همه را در برابرِ خود راکع و ساجد نموده است. از این به بعد زهد و تقوا عبارت خواهد بود از صوفی گری، زیرا در جایی که گوشه ابروی ساقی باشد گوشه محراب خراب می‌شود یعنی عرض و شأنِ محراب را شکست می‌دهد و دیگر کسی به محراب توجه نمی‌کند.

حاشا که من از جور و جفای تو بنالم

بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت

خواجه خطاب به جانان می‌گوید: دور باد از من که از جور و جفای تو ناله و شکایت کنم، زیرا ظلمِ لطیفان سراسر لطف و احسان است.

کوته نکند بحث سر زلف تو حافظ

پیوسته شد این سلسله تا روز قیامت

حافظ گفتگوی زلفِ تو را کوتاه نمی‌کند یعنی در بیان و تعریفِ آن تقصیر نمی‌کند. خلاصه این یک قصه طولانی است که نمی‌شود مختصر کرد، زیرا این سلسله به روز قیامت متصل شده یعنی حد و غایت زنجیر موی تو به قیامت می‌کشد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 89 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *