ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 157 حافظ: هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

غزل 157 حافظ با مصرع «هر که را با خط سبزت سر سودا باشد» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که در بیت ششم عبارت «ظل ممدود خم زلف» اشاره به زلف‌های بلند شاه دارد. حافظ افراد زیادی را در دایره سودای عشق محبوب برمی‌شمارد، کسانی که دیگر نمی‌توانند خود را از عشق او خلاصی دهند. خود حافظ نیز آنچنان عاشق است که روز قیامت به شوق دوست از قبر بیرون می‌آید. این غزل در غیاب شاه شیخ ابواسحاق و در مدح او سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 157 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 157 حافظ

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم

داغ سودای توام سر سویدا باشد

تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر

کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا

اگرت میل لب جوی و تماشا باشد

چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ

که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد

ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد

کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری

سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

تفسیر و معنی غزل 157 حافظ

تو انسانی نیکوخصال و قدرشناس هستی و اگر از کسی خوبی ببینی، آن را جبران می‌کنی. در کارت پا برجا هستی و وقتی تصمیمی را گرفتی، آن را عملی می‌سازی و همین رمز موفقیت توست. قدر تک تک لحظات زندگی‌ات را بدان تا به هدفت نزدیک شوی. چرا به جای مهر و دوستی، کینه و دشمنی دیگران را در دل جا داده‌ای؟

غم و اندوه را از خود دور کن که با گله و شکایت کار به جایی نخواهد رسید. اگر از محبوبت دوری و کناره‌گیری مشاهده کردی، ناراحت نشو؛ این اخلاق اوست و تو نمی‌توانی تغییرش دهی.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

انسانی قدرشناس هستی و اگر از کسی محبت ببینی تا پایان عمر فراموش نخواهی کرد. در کار خود پابرجا و مصمم هستی و همین صفت نیکو تو را در کارهایت یاری نموده است. اگر از سوی او بی میلی و بی اعتنایی می بینی واقعی نیست بلکه شیوه دلبری و دلداری است.

نتیجه تفال شما به غزل 157

  • حضرت حافظ در بیت های اول تا پنجم می فرماید: هر کسی که با سبزه صورت تو خیال عشقبازی داشته باشد، تا زنده باشد پای از محیط عاشقی بیرون نگذارد. من از داخل قبر مانند لاله خونین کفن سر بلند می کنم زیرا داغ عشق تو در میان دل من پنهان خواهد بود.
  • چون گل از پرده غنچه مانند شراب از حجاب خم بیرون بیا و به محفل ما گام بگذار که زمان دیدار ما دیگر بار معلوم نیست و میسر نمی گردد. ای گوهر یکدانه تو کجایی که از خیالت، چشم چون دریا شده است و با یاد خیالت بی اختیار گریستم. حالا بیا و ما را از این گریه و هزن رهایی بده.
  • از هر مژه ای اشک جاری است اگر میل تماشای کنار چشمه را داری، بیا و چشمه چشم مرا تماشا کن.
  • ثبات قدم و پایداری را از دست مده تا این نیت بر آورده شود و برای اجرای آن مقدمات کار را فراهم کنید، به شرط آنکه عقل، اراده، ثبات قدم و سرعت عمل را از یاد نبرید.
  • مسافرتی سودمند در پیش دارد و ملاقاتی مهم خواهید داشت. در معامله ای ضرر کرده اید، به زودی جبران می شود. توان صبر کردن برای رویارویی با آنچه باید روی دهد، برای مواجهه با آنچه روی می دهد، مقاومت و آرامش و تحمل و آزاده بودن می باشد.
  • کسی قصد فریب دارد. بگویید خانواده یتان مواظب باشند. بیمار شفا می یابد. ۳ فرزند در طالع دارید. به همسر و پدر و مادر توجه بیشتری داشته باشید. سفر کرده ای دارید که کارش خوبست.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: جذاب، دلربا، عاشق پیشه، آتشین مزاج، خون گرم، مهربان، زود رنج، کم حرف، گردشی، اهل مد و لباس، شیک پوش، اهل عطر، با استعداد، کم کار، خوش شانس و سخاوتمند.

تعبیر کامل غزل 157 حافظ

هر که را با خط سبزت سر سودا باشد

پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

هرکس که با سبزه عذار تو خیال عشقبازی داشته باشد، تا زمانی که زنده است پای از دایره عشقت بیرون نخواهد گذاشت. خط سبز مو‌های ظریفی است که دور چهره شاهدان و زیبارویان می‌رویَد.

من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم

داغ سودای توام سر سویدا باشد

من آن هنگام که مانند لاله سر از خاک گور خود بردارم و برخیزم، داغ عشق تو همچون رازی در میان دل من پنهان خواهد ماند.

تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر

کز غمت دیده مردم همه دریا باشد

ای مروارید دردانه آخر بگو تو کجا هستی که از غم ندیدنت، چشم همه عالم از فرط اشک ریختن مانند دریا شده است.

از بن هر مژه‌ام آب روان است بیا

اگرت میل لب جوی و تماشا باشد

از کنار هر مژه من یک رودخانه اشک جاری شده است؛ اگر علاقه داری که به قصد تفریح بر لب جو بنشینی و نگاه کنی؛ بیا و چشم مرا ببین.

چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ

که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد

یک لحظه همچون گل سرخ و شراب از حجاب و اندرونی بیرون آمده و به پیش ما وارد شو، زیرا معلوم نیست که دیدار مجدد ما چه وقت باشد.

ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد

کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد

الهی سایه گسترده پیچ و خم گیسوی تو تا همیشه بر سر من باشد، چرا که دل دیوانه و مجنون من تنها در پناه زلف تو آرامش می‌یابد.

چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری

سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد

چشم تو از روی ناز و غرور به حافظ تمایلی ندارد؛ بله چنین نیز باید باشد، زیرا سرسنگین بودن و بی‌اعتنایی صفت نرگس شهلا و زیبای چشمان تو است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 157 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *