ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 184 حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

غزل 184 حافظ با مصرع «دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ از شبی یاد می‌کند که فرشتگان مقرب برای سرشتن خاک انسان از شراب میخانه برمی‌دارند. پرده‌نشینان ملکوت با حافظ هم‌باده شده و مستانه همراهش هستند و بار امانت الهی را به حافظ می‌دهند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 184 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 184 حافظ

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

تفسیر و معنی غزل 184 حافظ

فالی بسیار نیکو برای تو آمده است. عشق همه وجودت را فراگرفته و با همه ارکان و اجزای طبیعت در صلح و آشتی به سر می‌بری و این سبب آرامش و پرهیز تو از جدال است. به زودی مشکلاتی که تو را گرفتار کرده‌اند بر طرف خواهند شد. با دیده باز به استقبال فرصت‌ها برو و از آن‌ها نهایت استفاده را بنما.

بدون دلیل برای خود مشکل و سختی درست مکن. آگاهی و دانش عمیق به جهان آفرینش و خدای جهان‌آفرین برای هرکسی مورد نیاز است و تو علاوه بر داشتن آن، از موهبت سخن گفتن نیکو و سنجیده نیز برخوردار هستی، پس قدر توانایی‌هایت را بدان و در راه عشق، خدا و صمیمیت از آنها استفاده کن.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

پس از مدتها با خواست و یاری خدا زندگی به تو روی کرده است. بین تو و او صلح و ثبات برقرار گردیده و تو از این بابت بسیار خوشحالی. مژده باد بر تو که در این دنیای پر هیاهو و آشوب به زندگی آرامی توأم با خوشبختی و شادکامی خواهی رسید. اما بدان که شرط تداوم این زندگی فداکاری و تلاش است در راه کسانی که دوستشان داری.

نتیجه تفال شما به غزل 184

  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم می فرماید: سپاس خدای را که مرشد از روی لطف با من آشتی کرد و از تقصیرم گذشت. یاران خانقاه بدین مناسبت به وجد و شور عارفانه پرداختند و ساغری از باده معرفت به نشانه سپاس از پیرو مرشد نوشیدند.
  • آتشی که شعله آن باعث خنده شمع می شود، آتش نیست. آتش راستین سوز عشق است که در خرمن پروانه افتاد و آن را کاملاً سوخت. از آن روز که گیسوی عروس سخن را با شیهه قلم آرایش دادند، هیچ سخن سرایی مانند حافظ از چهره هنر پرده بر نگرفت و جمال آن را آشکار نکرد.
  • این فال بر شما مبارک باد. اگر تو را می شناختم یا می دیدم، حضوراً تبریک می گفتم زیرا ستاره اقبال شما در برج پیروزیست و همای کامیابی به شرط سرعت عمل و دقت همگام شما می باشد. بی صبری و بی قراری پایان یافت و درهای نعمت به روی شما باز شده است.
  • وقتی کاملاً موفق شدی، به خانواده بویژه کسانی که به شما نیاز مادی و معنوی دارند، کمک کنید و بدانید هر ناراحتی مسلماً راحتی به دنبال دارد.
  • باید بگویم قلمروهای راحتی بدون رنج و زحمت، تابوت هایی با پوشش مخمل اند و وقتی که در تابوت هایی با پوشش مخمل قرار گیریم، خواهیم مرد. پس از خطر، ریسک، فعالیت و کوشش هراس نداشته باشید.
  • اگر با کسی قهر هستی، حتماً آشتی کن. کسی را که دوست داری، بدان واقعاً او نیز تو را دوست دارد اما راه و رسم آنرا نمی داند و غرورش اجازه نمی دهد تا در مقابل شما اظهار کند. چهار فرزند در طالع داری که دومی نابغه می شود. مقام جدید و تغییر شغل و مکان به زودی بوجود می آید و آسایش، قرین و همراه خانواده شما و او خواهد شد.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: با اراده، موفق، مرفه، زیرک و ناقلا، هنرمند، نابغه، قوی، انتقامجو، افسونگر، مبتکر، سیاستمدار، طناز، شیطان، فریبنده، حیله گر، مهربان، بخشنده، اهل گردش، خانواده دوست و رفیق دوست.

تعبیر کامل غزل 184 حافظ

دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

شب گذشته دیدم که فرشتگان به میخانه عشق در روی زمین سرزدند، توسط شراب خاک وجود آدم را گِل و خمیر کردند و در قالب پیمانه ریختند.

ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت

با من راه نشین باده مستانه زدند

(در ادامه بیت قبل، دیشب) ساکنان عفیف سراپرده پوشیدگی و عفاف آسمان‌ها یعنی فرشتگان، با من خاکی بی‌خانمان شراب مستی معرفت الهی نوشیدند.

آسمان بار امانت نتوانست کشید

قرعه کار به نام من دیوانه زدند

آسمان توانایی آن را نداشت که بار امانت خداوند را بر دوش بگیرد و از قبول عشق سَر باز زد؛ تا اینکه قرعه به نام من سراپا عاشق دیوانه اصابت کرد و این امانت الهی را به من سپردند.

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه

چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بخاطر جنگ و اختلاف روش هفتاد و دو فرقه را معذور بدار که هیچ‌کدام تقصیری ندارند، زیرا آن‌ها از دیدن حق و حقیقت محروم ماندند، پس به ناچار به افسانه‌سازی پرداختند. یعنی هیچ‌کدام نمی‌دانند حقیقت چیست و آنچه می‌گویند ساخته خیال خودشان است.

شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد

صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند

خداوند را سپاسگزارم که میان من و او صلح و تفاهم برقرار شد و به شکرانه این توفیق صوفی‌ها در حال رقص، شراب شادی نوشیدند.

آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع

آتش آن است که در خرمن پروانه زدند

آن شعله‌ای که با آن شمع خندان می‌شود آتش نیست بلکه آتش واقعی آن عشق سوزنده است که در خرمن هستی پروانه افروختند و به جانش آتش زدند.

کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب

تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند

از آن زمان که با شانه قلم به شانه زدن زلف سخن پرداخته‌اند تا به امروز هیچ‌کس همچون حافظ پرده از چهره اندیشه بر نگرفته است. یعنی از ابتدای سخن گفتن بشر تا امروز، هیچکس مثل حافظ اندیشه‌ها را به این خوبی بیان نکرده است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 184 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *