ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 223 حافظ: هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

غزل 223 حافظ با مصرع «هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود» شروع می‌شود. در این غزل، حافظ یار و همنشین را مخاطب قرار داده و می‌گوید یاد تو لحظه‌ای از تن و روح من جدا نمی‌شود و آن قامت بلند و خرامیدن تو همواره در خاطر من است. هرچند آسمان و زمانه در حق من ظلم می‌کنند اما باز هم خیال دهان تو در ذهن من جای دارد. این عشق و علاقه بین من و گیسوانت ازلی است و تا ابد بر سر پیمان مودت تو خواهم بود. شرح کامل تفسیر و معنی غزل223 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 223 حافظ

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

از دماغ من سرگشته خیال دهنت

به جفای فلک و غصه دوران نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است

برود از دل من وز دل من آن نرود

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان

دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

تفسیر و معنی غزل 223 حافظ

با تمام وجود عاشق شده‌ای و این محبت آن چنان در قلبت خانه کرده که احساس می‌کنی از روز نخست عاشق بوده‌ای و هرگز بدون عشق نمی‌توانی زندگی کنی. بدان که در راه عشق همیشه سختی‌هایی وجود داشته است و درد عشق بر قلب عاشق فرود می‌آید.

با اراده‌ای محکم و استوار قدم در راه رسیدن به مقصود بگذار. با هر مانع که روبرو شدی، ناامید مشو زیرا ناامیدی بزرگ‌ترین آفت برای انسان و زندگی اوست. در امر زندگی دو دل بودن بسیار بد است. عشق موهبت الهی است، پس شک و تردید را از خود بران.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

تمام وجودت از عشق به معشوقی آکنده است و در فکر و اندیشه ات جایی برای هیچ کس جز او نیست. گویا این عشق با جانت درآمیخته. اما بدان که در راه عشق همیشه مشکلاتی وجود دارد که با صبر و شکیبایی حل خواهد شد. پس بجای بی قراری، شکیبایی به خرج بده که نیکوترین کارها در رسیدن به مقصود است.

نتیجه تفال شما به غزل 223

  • زیاد در فکر و اندیشه یار و محبوب هستی. هرگز از یاد او نمی روی اما غصه خوردن دردی را دوا نمیکند. بلکه تلاش و کوشش همراه با توکل به خدا برطرف کننده این ناراحتی است. نذر خود را ادا کن که سفر انجام می پذیرد.
  • می دانم که آتش مهر و محبت او در جانت زبانه می کشد و شب و روز در فکر او هستی. البته او نیز از این قاعده خارج نمی باشد ولی نیاز به صبر و شکیبایی دارد.
  • آدمی خوش قلب، مهربان، با وفا و دوست داشتنی هستی پس عصبانیت و خود خواهی شایسته شما نمی باشد. سعی کنید بر اعصاب خود مسلط شوید زیرا دیگران تقصیر ندارند. عامل اصلی، تردید و دودلی و زود رنجی شما می باشد.
  • همین پنجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه برو و دعا کن که انشاءالله نیت شما برآورده شود.
  • سفر را توصیه می کنم. خرید و فروش هر دو مناسب است ولی تغییر مکان و شغل زود است. زمان ازدواج یا طلاق نرسیده است.
  • حضرت حافظ در بیت های پنجم و هفتم می فرماید: محبت تو چنان در دل و جانم جای گرفته است که اگر سرم برود، عشق تو از دل و جانم بیرون نمی رود. هرکس که می خواهد مانند حافظ سرگردان نشود، دل به خوبان ندهد و دنبال زیبا رویان نباشد. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • به زودی خوابی خواهید دید که در زیر باران می باشید. تعبیرش این است که موفقیت و رضایت خاطر نصیب شما خواهد شد و ثروتی پنهانی به شما می رسد و از برکت و سعادت خانوادگی برخوردار می شوید. به شرط آنکه فخر فروشی نکنید بلکه از رحمت خداوندی برای دستگیری خلق خدا بهره بگیرید.
  • با سخنان این هفته خود اوضاع را بدتر کردید. راهش این است که دل او را به دست آورید و بگویید خواستم شما را امتحان کنم.
  • با چرب زبانی، بهتر می توانید او را رام و متقاعد سازید زیرا وی عجول و عصبانی است. یک مرتبه با این رویه کارها را مشکل می کند.

تعبیر کامل غزل 223 حافظ

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

تصویر صورت زیبای تو هرگز از صفحه دل و جان من بیرون نمی‌رود. هرگز آن قامت همچون سرو خرامانت از خاطرم فراموش نمی‌شود.

از دماغ من سرگشته خیال دهنت

به جفای فلک و غصه دوران نرود

تصور دهان تو از فکر من عاشق سرگشته حتی با وجود ستم فلک و غصه روزگار هم بیرون نمی‌رود.

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

دلم از همان روز اول پیدایش هستی، با سر گیسوی تو پیمان عاشقی بست؛ تا آخرین روز حیات نیز سرکشی نمی‌کند و از قرار و پیمان عاشقانه خود دست برنمی‌دارد.

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است

برود از دل من وز دل من آن نرود

هرچیزی که در دل بیچاره من وجود دارد، تماماً از قلبم می‌رود؛ تنها بار غم تو است که همیشه باقی می‌ماند.

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

مهر و محبت تو آنطور در دل و جان من جای گرفته که اگر سر از تنم جدا شود باز هم عشق تو در دل و جان من باقی و پایدار خواهد ماند.

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

اگر دل من به دنبال زیبارویان می‌رود جایز و معذور است، زیرا درد دارد، چاره‌اش چیست بجز اینکه دنبال درمان برود؟

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان

دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

هرکسی که می‌خواهد مانند حافظ آواره و دربدر نشود، بایستی عاشقی پیشه نکند و به دنبال خوبرویان نباشد.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 223 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *