ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 342 حافظ: حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

غزل 342 حافظ با مصرع «حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که جسم خاکی شاعر و تعلقات دنیایی مانند پوششی است که جلوی رخساره جان و زیبایی درونی او را گرفته است. حافظ در آرزوی روزی است که از چهره جانش حجاب بیفکند و از زندان دنیا آزاد شود. این غزل در سنین کمال شاعر سروده شده و چنین برمی‌آید که این عارف با ایمانی کامل، خود را جزئی از کل و کل را خالق متعال می‌دانسته است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 342 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 342 حافظ

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید

عجب مدار که همدرد نافه ختنم

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

تفسیر و معنی غزل 342 حافظ

خود را برای داشتن این چنین زندگی‌ شایسته نمی‌بینی. آرزوهای بسیار بلندی در ذهن پرورانده‌ای. بهتر است که مراقب باشی تا بیهوده خود را دچار دردسر نکنی. از نبوغ و اراده خود عاقلانه بهره‌گیری کن تا به هدف خود برسی. اسیر بودن در دنیای مادیات و غفلت از آینده در شأن تو نیست، به معنویات بپرداز و آرزوهایی فرای این دنیای فانی برای خودت در نظر بگیر.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

چشم های خود را باز کن و با چشم بصیرت به وجود خود بنگر. چرا متوجه شأن والای خود نیستی و خود را در گیرودار دنیای بی ارزش مادی اسیر کرده ای؟ این حصار را بشکن و به چیزهای خیلی بالاتر فکر کن. تو می توانی به مراتب عالی معنویت برسی. این جوهر در وجود تو نهفته است، از آن بهره بگیر.

نتیجه تفال شما به غزل 342

  • حضرت حافظ در بیت های پنجم تا هفتم می فرماید: اگر از خون دل من بوی خوش آرزومندی و اشتیاق به دیدار یار به مشام می رسد، جای تعجب نیست زیرا من هم مانند آهوی مشکین ختن سالها رنج و محنت کشیده ام.
  • به نقش و نگار پیراهن ظرافتی که مانند شمع بر تن دارم، نگاه نکن بلکه آتش پنهان عشق در درونم افروخته شده و زبانه می کشد.ای محبوب بشتاب و غرور حافظ را از خود دور ساز تا دیگر با حضور تو به گوش کسی ادعای خودپرستی او نرسد.حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
  • در موقعیتی قرار دارید و بهتر از آن را طالبید. پس سعی و تلاش فراوان کنید. به شما توصیه می کنم با دقت، سرعت و توکل بر خداوند ادامه دهید. به شرط آنکه تابع احساسات و غرور نشوید. بدانید که در این صورت موفقیت همراه شماست.
  • شما صاحب نبوغ و استعداد خوبی هستید. با اندیشه توانا و بخت بلند شما تمام مسائل حل می شود ولی کمی خجالتی هستید و حجب و حیا دارید. این صفت آن قدر در شما قوی است که از ابراز عشق هم خودداری می کنید. بسیار بجاست که خود را از قفس و بند خجالت رها سازید و عشق و علاقه خود را ابراز دارید. حتماً موفق خواهید شد.
  • در آینده نزدیکی خوابی خواهید دید که پرستار چند نفر شده اید. نشانه آنست که به زودی از چند نفر حمایت می کنید و موجب می شوید که آنها به راه راست یا زندگی سالمی برگردند. بدین وسیله شما نزد خداوند اجری عظیم خواهید یافت.
  • به زودی خبر خوشی دریافت می کنید. همسری مهربان و چهار فرزند شایسته در طالع دارید. به زودی به مسافرت مهمی می روید.

تعبیر کامل غزل 342 حافظ

حجاب چهره جان می‌شود غبار تنم

خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم

گرد و خاک تن خاکی من به صورت پرده و پوششی در پیش چهره روح و روانم در می‌آید. خوشا آن لحظه که این پرده را از جلوی صورت جان به یکسو بزنم.

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

این قفس تن، درخور و شایسته پرنده‌ای خوش آواز همچون من نیست. من به باغ بهشت پر می‌کشم که متعلق به آن گلزار هستم.

عیان نشد که چرا آمدم کجا رفتم

دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم

بر من آشکار نشد که چرا به این جهان آمدم و پس از این کجا خواهم رفت، افسوس که در کار خویش وامانده و ناآگاه و بی‌خبرم.

چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس

که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

در حال حاضر چگونه می‌توانم در فضای پاک عالم بالا به گردش درآیم که در این دنیای محدود ماده، گرفتار تن شده‌ام؟

اگر ز خون دلم بوی شوق می‌آید

عجب مدار که همدرد نافه ختنم

اگر از خون دل من آرزوی اشتیاق بلند شده، جای شگفتی نیست چرا که من هم همان درد نافه آهوی ختن را دارم که مشک معطر خود را به اطراف می‌پراکند.

طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع

که سوزهاست نهانی درون پیرهنم

به پیراهن زربفت من منگر که مانند شمعی در زر ورق پیچیده شده، سوز و گداز پنهانی را در درون دل خویش و زیر پیراهن خود دارم.

بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار

که با وجود تو کس نشنود ز من که منم

خدایا، پیکره وجود حافظ را از برابر روی او دور کن که با محو شدن در وجودِ تو، برای هیچ کس قابل قبول نیست که من دیگر وجودی مستقل هستم.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 342 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

دیدگاه‌ها (2)

  1. درود وقت بخیر ، تشکر ویژه بخاطر زحماتتون. چقدر زیبا سروده شده و چقدر تفسیر زیبایی.زندگی اکثر ما آدمها شبیه به هم هست در سایه عشق اسیر شده و در باطلاق غرور و خودپرستی غرق میشوم و همیشه سرانجامی بی انجام در انتظارمان هست که در پایان با یک غصه غم انگیز به فصلی از عمرمان خاتمه میدهیم.البته شکوه و شکایت از زمین و زمان به عنوان ارث از یک عشق ناشناخته و ملموس همیشه از حال همراهان هست.و هر کجا از زندگی کم بیاوریم به آنی دست به تربه برده و از ارث استفاده میکنیم.یا حق بدرود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *