غزل سی و هشتم حافظ با مصرع «بی مهر رخت روز مرا نور نماندست» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که سراسر هجران و اشک است، شاعر از دوری محبوبش ناله میکند و به وصف حال زار و گریههای روز و شب خویش میپردازد. این غزل عاشقانه، محصول دوران جوانی حافظ و در ایام حکومت شاه شیخ ابواسحاق است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 38 حافظ را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل سی و هشتم حافظ
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
تفسیر و معنی غزل 38 حافظ
به خاطر دوری از عزیزی در رنج و عذاب هستی ولی نگران نباش به زودی او را خواهی دید. اطرافیان خود را بیشتر دریاب و از بودن با آنها لذت ببر. احساس میکنی زندگیات بدون او معنایی ندارد ولی فعلا چارهای جز صبر کردن نداری. حواست باشد کسی که زود عاشق میشود زود هم فراموش میکند. نذری که کردهای را حتما انجام بده.
عزیزی را از دست داده ای که می اندیشی هیچ کس در دنیا جای خالی او را برایت پر نمی کند و این موضوع تو را به شدت غمناک و بی تاب کرده است. فکر می کنی تمام زندگیت به او وابسته بود و اکنون که او رفته زندگی تو نیز فنا شده است. چاره کار شما جز صبر چیزی نیست ولی به لطف خدا امیدوار باش که به زودی در رحمت دیگری به رویت گشوده خواهد شد.
نتیجه تفال شما به غزل 38 حافظ
- آنقدر خود را شیفته و شیدای این نیت کرده ای که آرام و قرار نداری. در همه حال به فکر او هستی. شب و روز شما در این اندیشه می گذرد.
- حضرت حافظ در بیت ششم می فرماید: آن لحظه پیش آید که نگهبان و محافظ تو گوید: رنج و بال از جمال تو دور باد. عاشق دل خسته شما در گذشته است.
- از این فکر جدا صرف نظر کنید که فعلاً به صلاح و مصلحت شما نیست و برای شما زیان دارد. زیرا موجب از دست دادن عزیزی می شود.
- عزیزی از شما دور می شود. نباید زیاد ناراحت شوی، بلکه تقدیر هر آنچه بخواهد از آن گزیری نمی باشد. بلکه صبر و حوصله کنید.
- شما به کسی علاقه دارید که اینک از شما دور می باشد و امکان دسترسی به او ندارید. بی جهت دیگران را مقصر می دانید. بله باید خود را سرزنش کنید که ناپخته و خام دست به این اقدام زده اید. باید صبر و استقامت داشته باشید.
- لحظه ای چشم را برهم بگذارید و به رسالت خانواده هایتان و نعمت های فراوانی که دارید و دیگران آرزوی آن را دارند، توجه داشته باشید. بدانید کسی که زود عاشق شود، به اصطلاح زود فارق و فارغ و خاموش می شود.
- شخصی مهربان، صمیمی، بخشنده، قابل اعتماد، زیبا، دلربا، طناز، آداب دان و مودب هستید اما وای به روزی که دلخور یا عصبانی یا بی وفایی ببینید. عین شیر، درنده خو و عصبانی می شوی در حالیکه باید بدانید که هر پنج انگشت مانند هم نیست.
- چرا خود خور هستید و نگران همه اطرافیانتان می باشید و به کار همه کنجکاوید ؟ خوبست توجه به کار خود داشته باشید تا راحت باشید.
- نذری که کرده اید، ادا کنید. مسافر نمی آید. بیمار شفا نمی یابد. طلاق حتمی است ولی ازدواج عملی نمی شود.
- در آینده نزدیک به موقعیت بزرگی دست می یابید که مبارک شما باشد.
- آیا می دانید برنده می داند که اگر به مردم، فرصت داده نشود، مهربان خواهند بود اما بازنده احساس می کند که اگر به مردم فرصت داده شود، نامهربان خواهد شد. پس شما سعی کنید از این کلمات لذت ببرید و به کار گیرید.
تفسیر کامل غزل 38 حافظ
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست
بدون خورشید چهره تو روز من نوری ندارد و از عمرم چیزی بجز شب سخت تاریک چیزی باقی نمانده است.
هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست
در زمان بدرود و تودیع تو از بس گریه کردم، دور از جانت، سوی چشمانم رفت.
- دور از رخ تو: جملهای دعایی است که فعل آن حذف شده به معنای بلا و آسیب از جمال و رخسار تو دور باد. اما برخی این جمله را دعایی ندانسته و به در ادامه دیگر جملات «در نبود روی تو» معنی میکنند.
- نور از چشم رفتن: کور شدن، چنانچه در داستان یعقوب نقل شده که بر اثر گریه زیاد از دوری یوسف نور چشمانش رفت و نابینا شد.
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت
هیهات از این گوشه که معمور نماندست
نقش خیال تو از دیده من دور میشد و چنین میگفت: بر این خانه تأسف میخورم که ویرانه شده است.خیال دوست را به موجودی زنده تشبیه کرده است که در چشم شاعر منزل داشته، اما وقتی خانه چشم او را از بسیاری گریه ویرانهای دیده، آن را ترک کرده است. ویرانگر بودن عشق را میتوان در غزلیات دیگری همانند غزل ۲۰۵ «ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا / گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر» مشاهده کرد.
هیهات: به فتح اول و سکون دوم در سیاق فارسی شبه جمله است و برای بیان حسرت و تأسف بکار میرود یعنی تأسف میخورم و از هیهات عربی گرفته ده به معنی دور است.
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
وصال تو مرگ را از من دور میساخت، اینک از غلبه و چیرگی فراق تو اجل به من نزدیک شده و نهایت عمرم فرا رسیده است.
نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید
دور از رخت این خسته رنجور نماندست
آن زمانی آمد که نگهبان و مراقب تو بگوید: رنج و بلا از جمال تو دور باد، عاشق دلخسته بیمارت درگذشته است.
دور از رخت: ایهام دارد؛ یک معنا چشم بد از تو دور و معنای دوم در فراق تو و دور از روی تو.
صبر است مرا چاره هجران تو لیکن
چون صبر توان کرد که مقدور نماندست
چاره هجر و دوری از تو برای من صبوری است اما چگونه میتوانم صبر کنم که از عهده من خارج است و توانایی صبر کردن ندارم. میدانم که چاره هجران تو صبر کردن است اما چگونه صبر کنم که دیگر طاقت ندارم.
در هجر تو گر چشم مرا آب روان است
گو خون جگر ریز که معذور نماندست
اگر از دیده من در فراق تو سیل سرشک جاری است، بگو اشک ریختن تنها بس نیست باید خون گریه کنی تا عذرت را بپذیرند. یا به معنای دیگر یعنی برای ریختن خونِ جگر هیچگونه جای عذری باقی نمانده است و باید ریخت.
حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده
ماتم زده را داعیه سور نماندست
حافظ به سبب غم از گریستن به خندیدن روی نیاورد، چراکه سوکوار انگیزهای برای شادی ندارد.
ماتمزده و سوگوار بودن عاشق در اشعار عاشقانه تکرار میشود، چنانچه در غزل شماره ۱۹۵ حافظ میسراید:
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل سی و هشت حافظ از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.