ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 433 حافظ: ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

غزل 433 حافظ با مصرع «ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ در بیت اول ابتدا چهره ممدوح را به ماه و سپس آن را به آفتاب تشبیه می‌کند. شاه با خط سیاه مو‌های گرداگرد صورت، روی مثل ماهش را پوشانده و همچنین با این کار سایه‌ای بر خورشید رخسارش انداخته و به بینندگان لطف کرده است. این غزل در مدح شاه یحیی است و پس از توصیفات زیبا، در بیت آخر به نام او اشاره می‌کند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 433 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 433 حافظ

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت

حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش

جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت

زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما

سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن

تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال

تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه

و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم

شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست

حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف

چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

داور دارا شکوه‌ای آن که تاج آفتاب

از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را

از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی

تفسیر و معنی غزل 433 حافظ

انسانی عادل و حق‌بین هستی، دل و زبانت یکی است. اگر کسی یک خوبی در حق تو بکند چند برابر جواب آن خوبی را می‌دهی. غم و غصه را از خود دور کن که به زودی به آرزویت خواهی رسید. سعادت و نیکبختی بر زندگی‌ات سایه خواهد افکند و این حاصل رنج و زحمتی است که تحمل کرده‌ای. قدر لحظات زندگی را بدان و شکر خداوند را به جای آور.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

از روزگاری که او پا در زندگی تو نهاده است، همه چیز دچار تغییرات مثبت شده است. او به تو آرامش و امنیت بخشیده است و تو با او معنای واقعی کامیابی را تجربه کرده ای. اکنون شاد باش و راحت زندگی کن. قدر او را بدان و شاکر خدای بزرگی باش که این نعمت گرانبها را در اختیار تو قرار داده است و از این گنج با ارزش با جان و دل محافظت نما.

نتیجه تفال شما به غزل 433

  • درباره اجرای این نیت بسیار فکر می کنید اما کمتر اقدام می کنید. در حالی که باید دست به کار شوید. دقت، سرعت عمل و فرصت را از دست ندهید تا شاهد مقصود را در آغوش گیرید. زیرا رقیبان در راه و حسودان در کمین هستند.
  • مسافرت را توصیه نمی کنم. به زودی به مسافرتی مذهبی و تجاری خواهید رفت و در این مسافرت ضمن تجربیات زیاد، عواملی موجب شادی شما می شود که در زندگی شما موثر خواهد بود و موجب تحول کلی در نگرش خانوادگیتان خواهد شد.
  • درباره مسافر خود خیلی نگران نباشید. او حالش خوبست و روزگار بر وفق مرادش می باشد. بلکه بیشتر به بیمار خود توجه داشته باشید که او نیاز به کمک دارد.
  • این نیت با توکل بر خداوند و صبر و شکیبایی حتما عملی می گردد و جای نگرانی نمی باشد. از او مژده ای دریافت می کنید زیرا او راه و رسم کار را نمی داند اگر چه تظاهر به دانایی می کند.
  • یکی از اقوام سخت به شما نیازمند است. به کمک او بشتابید تا خداوند نیز به شما کمک کند. پس بر خدا توکل کنید.
  • با توجه به روحیه شما، رنگ مناسب برای شما، آبی، بنفش، زرشکی و ارغوانی است. زیرا دارای قلبی پاک هستید و وجودتان مملو از احساس و تعادل می باشد. این رنگ ها با برازندگی و شخصیت شما مطابقت دارد. سعی کنید از رنگ های مشکی و زرد مطلقاً استفاده نکنید که حالت عصبانیت و افسردگی برایتان ایجاد می کند.

تعبیر کامل غزل 433 حافظ

ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی

لطف کردی سایه‌ای بر آفتاب انداختی

ای زیبایی که بر ماه رخسار از خط سبز عذار حجابی افکندی، کاری شیرین و دلپذیر کردی که بر خورشید چهره خود سایبانی گستردی.

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت

حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

پس از این نمی‌دانم که آب و رنگ رخسار تو با ما چه خواهد کرد، اکنون طرح نقشی دلپذیر از خط مشکین عذار بر چهره چون آب روشن خود انداختی و بر ملاحت خویش افزودی.

گوی خوبی بردی از خوبان خلخ شاد باش

جام کیخسرو طلب کافراسیاب انداختی

شاد بمان که در مسابقه زیبایی بر نکویان شهر حُسن‌خیز خَلَّخ پیشی گرفتی. اکنون که افراسیاب پادشاه کشور ترکستان را مغلوب کردی مانند کیخسرو جام شادی بنوش. تلمیح دارد به داستان نبرد افراسیاب و کیخسرو که در شاهنامه آمده است.

هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت

زان میان پروانه را در اضطراب انداختی

هر کس بر شمع چهره تو به گونه‌ای عشق ورزید، از این میانه پروانه را بر گرد شمع رخسار خود پریشان و مضطرب ساختی. پروانه به استعاره مراد حافظ دلسوخته است.

گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما

سایه دولت بر این کنج خراب انداختی

دل شکسته ما را گنجینه گوهر عشق خودت ساختی و سایه اقبال و سعادت بر این گوشه ویران افکندی.

زینهار از آب آن عارض که شیران را از آن

تشنه لب کردی و گردان را در آب انداختی

از روشنایی و لطافت رخسار تو باید پرهیز کرد، چه شیردلان روزگار را تشنه آب عارض خود کرده‌ای و دلیران را غرقه دریای عشق ساختی.

خواب بیداران ببستی وان گه از نقش خیال

تهمتی بر شب روان خیل خواب انداختی

راه خواب را بر شب‌زنده‌داران عاشق مسدود کردی و آنگه صورت خیال خود را بر شبگردان سپاه خواب نمایان داشتی و به تهمت و گمان گفتی شما خیال مرا به خواب دیده‌اید.

پرده از رخ برفکندی یک نظر در جلوه گاه

و از حیا حور و پری را در حجاب انداختی

به اندازه یک نگاه در عرصه‌گاه حسن حجاب از چهره برگرفتی و حور بهشتی و فرشته و پری را از شرم جمال خود از نظر‌ها پوشیده داشتی.

باده نوش از جام عالم بین که بر اورنگ جم

شاهد مقصود را از رخ نقاب انداختی

از جام جهان‌نما باده در کش که بر تخت جمشید نشستی و چهره زیبای مقصود را بی‌نقاب و روپوش دیدی.

از فریب نرگس مخمور و لعل می پرست

حافظ خلوت نشین را در شراب انداختی

حافظ گوشه‌گیر را با عشوه نرگس نیم‌مست و لعل باده‌نوش خود به میگساری واداشتی.

و از برای صید دل در گردنم زنجیر زلف

چون کمند خسرو مالک رقاب انداختی

و برای اینکه دلم را شکار کنی، همچون پادشاهی که بر جان و مال بندگان مسلط است، زنجیر گیسوان خود را کمندوار بر گردنم انداختی.

داور دارا شکوه‌ای آن که تاج آفتاب

از سر تعظیم بر خاک جناب انداختی

ای شهریار عادل و شکوهمند همچون دارا که دیهیم زرین خورشید را از بزرگی خود بر خاک درگاه افکندی.

نصره الدین شاه یحیی آن که خصم ملک را

از دم شمشیر چون آتش در آب انداختی

شاه یحیی نصرة الدین آن کسی است که با لبه تیغ آتشین خود دشمن را در آب فنا غرقه کرد. شاه یحیی از خاندان آل مظفر که در سال ۷۹۸ به فرمان تیمور حاکم شیراز شد و حافظ در چند غزل او را مدح کرده است.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 433 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *