ارسال از تهران به تمام ایران / تحویل ساعتی پیک در تهران

تفسیر و معنی غزل 468 حافظ: که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

غزل 468 حافظ با مصرع «که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی» شروع می‌شود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ خود را گدایی می‌خواند که در جستجوی کسی است تا پیامش را به دست شاهان برساند. پیامی که در آن گفته در کوی می‌فروشان دوهزار جمشید و پادشاه باعظمت به اندازه یک جام شراب ارزش دارند. این غزل پس از رفتن شاه نعمت الله ولی از شیراز سروده شده است که در لباس طنز و در کمال مهارت و ادب به نقد ادعا‌های وی می‌پردازد. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 468 را در مجله ساتین مد بخوانید.

رفع مسئولیت: فال و طالع‌بینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمی‌کنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.

متن شعر غزل 468 حافظ

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم

که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن

که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود

نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته

به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح

که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش

که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت

که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ

که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی

تفسیر و معنی غزل 468 حافظ

شک نداشته باش که خدا صدای دلت را شنیده است. هرچند که فکر می‌کنی بدنام شده‌ای ولی باز هم امیدوار باش، افراد ریاکار ملاک سنجش اعمال نیستند، اگر به قلب خودت رجوع کنی حقایق بر تو آشکار می‌گردد. همت کن تا باز هم با نام نیک از تو یاد کنند و نام نیک از خودت به یادگار بگذاری.

علاوه بر اینکه پول نداری دیگران هم از تو دوری می‌کنند و دوستانت سراغت را نمی‌گیرند، زیرک باش و با هر سخن از راه به در مرو، به خدا توکل داشته باش، بندگی حق تعالی باعث مبارکی بختت می‌شود. به فکر انتقام مباش. شکوه و شکایت نیز مکن. همه ظالمان را به خداوند مقتدر بسپار تا انتقامت را از آنها بگیرد.

همچنین در تعبیر دیگری آمده است:

اگر بخواهی تمام عمر خود را در انتظار کسی باشی که برایت کاری انجام دهد، هرگز در زندگی موفق نمی شوی. کمی جسارت به خرج بده و خود پا پیش بگذار و بیش از این منتظر دیگران نمان، چرا که کاری که با سعی و تلاش خودت انجام شده باشد، هزاران بار به کارهای دیگران برتری دارد، پس تردید مکن و از همین حالا تصمیم بگیر.

نتیجه تفال شما به غزل 468

  • حضرت حافظ در بیت های هفتم تا نهم می فرماید: از وفای محبوب در تعجبیم که با نامه و پیغام ما را شاد نکرد و به ما محبتی ننمود. اندیشه چاکری تو در سرم می باشد. مرا به محبت بخر ولی مفروش زیرا مانند این بنده مخلص کمتر چاکری وجود دارد که مبارک و فرخنده باشد.
  • تیر نگاه از کمان مژگانت رها کن و حافظ را به قتل برسان چون مانند تو هیچ زیبایی چنین کینه توزی نخواهد کرد.
  • مقدمات این نیت کاملاً فراهم نمی باشد و زمان برای اجرای آن بسیار زود می باشد. پس بسیار بجاست که با استادی ماهر مشورت نموده و به یکی از مشاهد متبرکه بروید و سوره مبارکه الانسان را با حضور قلب و معنی بخوانید که گشایش بسیار وجود دارد.
  • از دور و نزدیک به شما پیشنهادهای گوناگون خواهد شد ولی فعلاً پذیرش آن به صلاح شما نمی باشد. به مسافرتی سیاحتی خواهید رفت که بسیار مفید است. خرید و فروش تفاوتی ندارد. به زودی شاهد تحولات فراوانی خواهید بود که شما در آن سهم خواهید داشت و به نفع شماست.
  • ویژگی های شما عبارت اند از: پر شور و نشاط، مسلط بر نفس، مهربان، خود دار، دست و دل باز، عاشق خانواده و دوستدار طبیعت.

تعبیر کامل غزل 468 حافظ

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی

که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

چه کسی این پیغام را از سوی این بنده نیازمند فیوضات ربّانی برای مدعیان شاهی می‌برد که در محله باده‌فروشان یا جمعیت سالکان راه حق، برای دو هزار جمشید پادشاه به اندازه یک جام باده ارزش قائل نیستند.

شده‌ام خراب و بدنام و هنوز امیدوارم

که به همت عزیزان برسم به نیک نامی

با وجود اینکه گناهکار و بدنام و رسوا شده‌ام، اما هنوز امید این را دارم که به یاری گرامیان به خدمت شخصی نیکنام برسم یا نیکنامی بیابم.

تو که کیمیافروشی نظری به قلب ما کن

که بضاعتی نداریم و فکنده‌ایم دامی

ای کسی که اکسیر می‌فروشی و خاک راه را به طلا تبدیل می‌کنی، به قلب ما یا سکه تقلبی ما توجه کن و آن را طلا ساز، زیرا ما سرمایه‌ای نداریم و دامی گسترده‌ایم.

عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود

نه به نامه‌ای پیامی نه به خامه‌ای سلامی

از وفاداری آن یار در شگفتم که با پیغامی در نامه‌ای یا سلامی به‌وسیله قلمی، به من التفاتی نکرد.

اگر این شراب خام است اگر آن حریف پخته

به هزار بار بهتر ز هزار پخته خامی

اگر این شرابی که من می‌نوشم خام و حرام و آن مدعی پخته و آزموده است، در نزد من این شراب خام به مراتب از آن حریف پخته با ارزش‌تر است.

ز رهم میفکن ای شیخ به دانه‌های تسبیح

که چو مرغ زیرک افتد نفتد به هیچ دامی

ای زاهد ریایی، با دانه‌های تسبیح خود مرا از راه به در مبر زیرا اگر پرنده، دانا باشد در هیچ دامی گرفتار نمی‌شود.

سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش

که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی

من قصد خدمتگزاری تو را در سر دارم، مرا با عنایت خود بخر و مفروش، که کمتر غلامی به مبارکی و خوش‌یمنی من پیدا می‌شود.

به کجا برم شکایت به که گویم این حکایت

که لبت حیات ما بود و نداشتی دوامی

شکایت ظلم تو را به چه کسی ببرم و داستان عشق را برای چه کسی تعریف کنم؟ که لب تو مایه زندگی ما بود، اما ثبات و بقا نداشت.

بگشای تیر مژگان و بریز خون حافظ

که چنان کشنده‌ای را نکند کس انتقامی

تیر مژه‌هایت را به سوی قلبم روانه کن و خون حافظ را بریز، چرا که هیچ کس از قاتلی همچون تو انتقام نخواهد گرفت.


امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال می‌شویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 468 از بخش دیدگاه‌ها با ما به‌اشتراک بگذارید.

امتیاز نوشته

میانگین امتیازات 5 / 5. مجموع آرا: 12

تا حالا به این پست امتیازی داده نشده ): دوست داری اولین نفر باشی؟

دیدگاه‌ها (2)

  1. درود فراوان بسیار عالی لذت میبرم از خواندن و تفیسرتان ممنونم????شاد و سلامت باشید
  2. سلام ودرود برشما فرشته ها ی زمینی من بسیار عالی شاد باشید بخندید شادی خود را بادگران تقسیم کنید در پناه حق ♥️????❤️????????????????????????????????????????????

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *