غزل 81 حافظ با مصرع «صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که با سخن سخت بلبل عاشق به معشوق که همان گل نوشکفته است، آغاز میشود. سخن از فراوانی گل در چمن گرچه صحیح است اما عاشق هرگز نباید آن را بگوید بلکه باید برای وصال بکوشد. این غزل پس از فرار شیخ ابواسحاق و قبل از دستگیری و قتل او، در اوایل تسلط امیر مبارزالدین به شیراز، قبل از تسلط بر اوضاع سروده شده است. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 81 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 81 حافظ
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
تفسیر و معنی غزل 81 حافظ
هر انسانی در زندگی باید مراقب رفتار دیگران باشد و با احتیاط عمل کند. سخنان بیهوده را از کلامت خارج کن و به حرفی که میزنی بیندیش. سخن حق و صحیح را می توان با آرامش و ملایمت به اثبات رساند. هرکس و نا کس را از راز دل خویش باخبر مکن. بهتر است کمی هم آینده نگر باشی. هرچند غم بزرگی در دل داری اما با صبر و رفتار عاقلانه اوضاع روبراه خواهد شد.
رنجیدگی خاطر یار از تو به خاطر تندی سخن و نیشداری زبان توست. اگر خواهان محبت هستی زبانت را نرم کن و با مهربانی او را به خود جلب نما. اگر امید کامیابی داری باید تواضع بیشتری کنی. در غیر اینصورت فرصتی که به تو روی کرده از دست خواهد رفت و بدان که صبر و بردباری کلید حل مشکلات است.
نتیجه تفال شما به غزل 81
- از مسافر خبر بسیار خوبی دریافت میکنی و یا خود به زودی خواهد آمد و راز دل و اسرار امور را برایتان بازگو خواهد کرد.
- بیمار کاملاً شفا می یابد و جای هیچ گونه نگرانی نمی باشد. مولودی زیبا در خانواده شما پا به عرصه حیات می گذارد.
- مسافرت فعلاً جایز نیست. خرید عالی است اما فروش چندان نفعی ندارد. قرض ادا می شود. مژده ای دریافت میکند.
- حضرت حافظ در بیت آخر می فرماید: عقل و شکیبایی حافظ در دریای غم غرق شده. عقل و صبر را به دریا انداخته و جلوی اشک خود را نمی تواند بگیرد. گریه و اشک او طغیان کرده و عنان از کفش ربوده. به اندازه ای که عقل و صبر مغلوب شده اند و یارای پنهان کردن سوز و گداز را ندارد.
- حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
- زبانی نیش دار ولی پاک دارید. بیشتر با اسب احساس سخن می رانید و رفتار خود را با عقل و تفکر همسان نمی سازید. آدمی احساسی، غیر منطقی، مهربان، دلسوز، بخشنده و دنیا دوست هستید که خود را در پرده های اوهام و افکار غرق کرده ای. سعی کن تغییر رویه بدهی و با منطق و استدلال عمل کنی.
- نسبت به شخصی بلند قد، گردن دراز، سینه پهن، موی خرمایی، بینی نوک تیز و چانه دراز بهتر است دقت بیشتری داشته باشید و بیگدار به آب نزنید.
- در هر کاری شکست خورده ای، اشکال ندارد. تجربه نصف دانایی است. به زودی موفقیت بزرگی به دست می آورید.
- سعی کن رازهای خود را برای کسی بازگو نکنید. نذرهای خود را ادا کنید. همین پنجشنبه به یکی از مشاهد متبرکه بروید و دعا کنید که گشایش حاصل خواهد شد. به مرادتان خواهید رسید. عجله نکنید.
- به او بگویید که با استادی مشورت کند و با توجه به عواقب کار، دست به اقدام بزند. بی مطالعه کاری صورت ندهد که اوضاع وخیم است.
تعبیر کامل غزل 81 حافظ
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
هنگام صبح، بلبل به گُلِ نوشکفته گفت که کمتر ناز و عشوه کن که در این باغ گُلهای بسیاری همچون تو شکفته است.
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
گُل به سخن بلبل خندید و گفت: اگر چه ما از حرفِ راست و واقعی نمیرنجیم اما هرگز یک عاشق به معشوقِ خود سخنی تلخ نگفته است. یعنی ای بلبل حرفِ تو حق است و ما هم از حق نمیرنجیم لیکن هرگز یک عاشق به معشوق خود سخن درشت نمیگوید.
گر طمع داری از آن جام مرصع می لعل
ای بسا در که به نوک مژهات باید سفت
ای یار اگر میخواهی شراب لعل فام از آن جام جواهرنشان بنوشی باید مرواریدهای بسیار با مژههای خود سوراخ کنی.
گل در جواب بلبل میگوید: اگر میخواهی شراب لعل فام از جامِ جواهرنشان بنوشی باید برای رسیدن به آن، آنقدر رنج ببری و ریاضت بکشی که مروارید را با نوک مژه سوراخ کنی نه اینکه فقط اشک مثل مروارید نوکِ مژهات باشد. دُر سُفتن کاری دشوار بوده است.
تا ابد بوی محبت به مشامش نرسد
هر که خاک در میخانه به رخساره نرفت
هرکسی که خاکِ درِ میخانه را به رخسارش جارو نکند تا آخر عُمر بوی محبت به دماغش نمیرسد. یعنی هر که به پیر مغان محبت نکند و ملازمت او را با جان و دل قبول نکند تا آخر عُمر بوی محبت به مشامش نخواهد رسید.
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا
زلف سنبل به نسیم سحری میآشفت
دیشب در گلستان ارم، از لطافت باد صبا و از نسیمِ سحری زلفِ سنبل (کنایه از جانان) به هم میخورد و پریشان میگشت.
گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو
گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
در دنباله بیت قبل میگوید: گفتم ای مسند جم یعنی ای تخت سلطان، جام جهانبین تو کجاست؟ یعنی گُلت کو؟ گلستان در جوابم گفت: حیف و دریغ که آن دولت بیدار بخفت. یعنی آن دولتِ مساعد، زایل شد و از بین رفت.
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت و شنفت
صحبت و گفتگوی عشق آن نیست که بتوان به زبان آورد؛ عشق یک امر حالی است نه قالی. فقط عاشقان میدانند که عشق چگونه حالتی است، بیدردان آن را درک نمیکنند. حال ای ساقی، باده بده و این گفت و شنود را به کُل ترک کن. مرادِ عشق با گفتگو فهمیده نمیشود پس قیل و قال را ترک کن و باده بیاور.
اشک حافظ خرد و صبر به دریا انداخت
چه کند سوز غم عشق نیارست نهفت
اشکِ چشم حافظ، عقل و صبر او را به دریا انداخت. یعنی قبل از این، حافظ به نیروی عقل و صبر میتوانست جلوی گریه و اشکِ چشمِ خود را بگیرد اما حالا دیگر گریه و اشکش طغیان کرده و عنان اختیار را از او سلب نموده به حدی که عقل و صبرش مغلوب شدهاند؛ او چه چارهای دارد؟ یعنی چارهای ندارد چراکه نمیتواند و قادر نیست که درد عشق را پنهان کند.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 81 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.