غزل 83 حافظ با مصرع «گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت» شروع میشود. در این غزل تعابیری وجود دارد که حافظ میگوید کاری است که انجام دادهای و در این لحظه باید به فکر جبران آن باشی. مطمئن باش هیچ بی گناهی سرش بالای دار نخواهد رفت. حافظ هر جور و جفا که از زلف سیاه و خال هندوی یار به او رسیده متعلق به گذشته میداند. در شیوه زندگی حافظ رنجیدن از دیگران وجود ندارد و معتقد است با صفا کدورتها از بین میروند. شرح کامل تفسیر و معنی غزل 83 را در مجله ساتین مد بخوانید.
رفع مسئولیت: فال و طالعبینی صرفا جنبه سرگرمی دارد و پیشنهاد نمیکنیم مسیر زندگی خود را بر اساس فال انتخاب کنید.متن شعر غزل 83 حافظ
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
تفسیر و معنی غزل 83 حافظ
در زمان حال زندگی کن و غصه گذشتهها را نخور. اتفاقی است که افتاده و تو دیگر نمیتوانی وضعیت را به حالت قبل برگردانی، پس بهتر است در صدد جبران آن باشی. نگران نباش تو در این قضیه بیگناه هستی و در آخر رهایی مییابی. با صبر و شکیبایی همه رنجها و حسرتها را میتوان از بین برد. کینه و کدورت را به دل راه مده و با صفای دل به آن جواب بده.
نسبت به کسانی که دوستشان داری سختگیر مباش و اگر خطایی از آنها دیدی به دل مگیر. در طریق عاشقی رنجیده شدن معنا ندارد. کدورتها را از دل خود بیرون بریز. شرط عاشقی صبر و تحمل است. ملامتها و سرزنشهای دیگران را اعتنایی مکن و خود را اسیر قید و بندهای دست و پاگیر دنیا مکن تا به خواسته های دلت برسی.
نتیجه تفال شما به غزل 83
- او شما را زیاد دوست دارد اما شما نسبت به او بی محبتی روا می داری و ایشان تحمل می کند.
- خیلی ستم روا می داری. سعی کن از این کار دست برداری که آزار دادنش موجب دلسردی و بی محبتی می شود.
- شما شخصی مهربان، صمیمی، طناز، مؤدب، تودار، زیبا، بانمک و بخشنده هستید اما متاسفانه از رنج دادن دیگران لذت می بری و آن را نشانه قدرت و اهمیت خود می دانید.
- شما از زندگی خوبی برخوردار می باشید. بطوری که انگیزه حسادت دیگران را با زبان و حرکات خود فراهم کرده اید و آنها نسبت به زندگی شما کنجکاو شده اند. به دنبال فرصتی برای ضربه زدن به شما می باشند. پس لازم است که راز خود را پنهان نگه دارید و فعلاً آن را فاش نسازید.
- در زمینه علمی و تحقیقاتی پیروز می شوید ولی اگر عاشق شوید، در عشق شکست می خورید. در معامله بسیار سود خواهید برد و به زودی مقامی و شغلی به شما پیشنهاد میکنند که زندگی شما را تغییر خواهد داد.
- با کسی ملاقات خواهید کرد که اگر به سخنان او گوش دهید، به صلاح شماست.
- نذر خود را ادا کنید. مسافرت صلاح نیست اما از سفر کرده نیز فعلاً خبری نمی باشد. در معامله ای زیان کرده اید. به زودی جبران می شود. به پدر و مادر توجه مخصوص داشته باشید.
- در خانه شما را خیلی دوست دارند اما شما بی توجه هستید. درحالی که دیگران حسرت زندگی شما را می خورند ولی شما به زندگی دیگران توجه دارید. درحالی که خودتان از جهات مختلف نسبت به دیگران برتری و رجحان دارید، پس قدر و ارزش زندگی خود را بدانید.
- حضرت حافظ در بیت های سوم تا پنجم می فرماید: اگر خاطر عاشق از عشوه دلدار ناراحت شد، بشود. اشکالی ندارد. باید فراموش شود و اگر بین آنها بگو مگو پیش آمد، بیاید. مهم نیست. فراموش می شود. زیرا این موارد در برابر عظمت عشق ناچیز است. از سخنان سخن چینان هزار رنگ، بار ملامت باید کشید ولی اگر بین یاران و دوستان یک ناسزا گفته شود، باید فوری عفو کرد و به دل نگرفت. در راه عشق، رنج و رنجاندن، معنی و مفهومی ندارد. بلکه همان رنج نیز لذت بخش است. حال خود باید نیت خود را تفسیر نمایید.
تعبیر کامل غزل 83 حافظ
گر ز دست زلف مشکینت خطایی رفت رفت
ور ز هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت
اگر از دست زلف مشکین تو خطایی سر زد مهم نیست و ما از آن رنجیده خاطر نمیشویم یعنی هر ستمی که از خودت و یا از اسباب حُسنت به ما میرسد، تو معذوری و ما آن را با کمال میل میپذیریم و رد نمیکنیم.
برق عشق ار خرمن پشمینه پوشی سوخت سوخت
جور شاه کامران گر بر گدایی رفت رفت
اگر برق عشق، خرمن وجودِ یک عاشق فقیر را بسوزاند مهم نیست. یعنی اگر وجودِ عاشق گدا را آتش عشق بسوزاند، هیچ مهم نیست و ما شکایت از آن نمیکنیم. زیرا مرام و شأنِ عاشق، سوختن در آتش عشق است؛ و اگر جور و ستم پادشاهِ کامران بر گدایی رسید مهم نیست. یعنی عشق یک پادشاهِ قهّار است که هر کار کند موردِ سؤال قرار نمیگیرد.
در طریقت رنجش خاطر نباشد می بیار
هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت
در طریقِ عشاق رنجانیدن خاطر و آزردهشدن وجود ندارد. یعنی جایز نیست. پس حالا هر کدورت و دل آزردگی که دیدی، حالا وقتِ صلح و صفا است و آن کدورت گذشت و دیگر به خاطرها نمیآید.
عشقبازی را تحمل باید ای دل پای دار
گر ملالی بود بود و گر خطایی رفت رفت
ای دل، در عاشقی تحمل لازم است، ثابت قدم باش یعنی در طریق عشق باید عاشق در برابر هر بلا و جفا صابر باشد، در طریق عشق هر چه پیش آید باید عاشق آن را تحمل کند و ترک قیل و قال نماید.
گر دلی از غمزه دلدار باری برد برد
ور میان جان و جانان ماجرایی رفت رفت
اگر خاطر یک عاشق از غمزه دلدار باری بُرد، یعنی اگر عاشقی از معشوق رنجش یا کدورتی پیدا کرد دیگر آن فراموش میشود و هرگز تکرار نمیگردد. مخلص کلام: اگر مابین جان و جانان، ماجرایی رخ داده است آن هم گذشت و بار دیگر آن را به خاطر نمیآورند.
از سخن چینان ملالتها پدید آمد ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت رفت
از دست غمّازان و سخنچینها هزار جور ملالت و دلخوری پیش میآید یعنی غمّازان از سرزنش عشاق فارغ نیستند اما اگر مابین یاران و دوستان یک ناسزا و یا یک امرِ نامعقولی واقع گردد فوری عفو میشود و از خاطرها محو میگردد. آنچه از غمّاز ظاهر میشود، در هر زمانی جور و جفا و آزار است، اما مابین عشاق هر ماجرای مهمی هم که اتفاق افتد مستور میماند و دیگر به خاطر نمیآید.
عیب حافظ گو مکن واعظ که رفت از خانقاه
پای آزادی چه بندی گر به جایی رفت رفت
به واعظ بگو که اگر حافظ از خانقاه رفت عیبش مگیر، تو چگونه و برای چه پای شخصِ آزاد را میبندی؟ او اگر به جایی رفت، اشکالی ندارد. یعنی اگر حافظ خانقاه را ترک نمود و رفت، ای واعظ مانعِ او مباش، زیرا او یک شخصِ آزاد و یک آدم بیقید است؛ کسانی که لاقیدند به آنجا میروند که دوست دارند.
امیدواریم که از خواندن این غزل لذت و بهره کافی را برده باشید. خوشحال میشویم نظرات و خاطرات خود را در مورد غزل 83 از بخش دیدگاهها با ما بهاشتراک بگذارید.